loading...
سایت عاشقانه رویای تلخ
آخرین ارسال های انجمن
m.r.arash بازدید : 253 دوشنبه 16 تیر 1393 نظرات (0)

 

زندگی زناشویی,حفظ زندگی زناشویی ,رابطه‌های زناشویی

بدون تردید شبکه‌های اجتماعی درون اینترنت، قوانین دوستیابی و رابطه‌های زناشویی را تغییر داده است. دسترسی به تکنولوژی و امکان ابراز وجود توانسته است بخش بزرگی از مردم شهرهای جهان را در معرض دید غریبه‌ها و افراد بیرون از محیط سنتی قرار دهد.

تغییرات جدید به خودی خود شانس مراوده و تماس آدم‌های مجرد را گسترش داد و سکوی پرتاب خوبی برای جستجوی دیگران و معرفی خودشان گشت. اما خود این امکان جدید، به شکل مخاطره انگیزی تبدیل به یک وسیله پر تنش برای زوج‌هایی شده است که در یک رابطه زناشوییشان قرار دارند.

زوج‌هایی که همراه با بقیه افراد در ترافیک رو به گسترش آسان شدن آشنایی‌ها قرار می‌گیرند خواسته یا ناخواسته نمی‌توانند از بازار بزرگِ تماس‌ها جدا باشند. حضور وسیع و سرشار از اطلاعات شخصیِ مردان و زنان در شبکه‌های اجتماعی می‌تواند به وسوسه‌هایی منجر شود که از شیطنت‌ها و گپ و گفتهای دوستانه تا ابراز احساسات عاشقانه را در بر بگیرد.

بسیاری از افراد مقدار قابل توجهی از آرزو‌ها، نیاز‌ها و شرایط روحی و عاطفی خود را در شبکه‌های اجتماعی عیان می‌سازند. این واقعیت در کنار توانایی تماس همزمان با ده‌ها نفر در طی روز باعث می‌شود فرصت‌های بسیار فراوانی برای رابطه با دیگران فراهم شود.

به عنوان مثال دانشگاه می‌زوری امریکا یک تحقیق اجتماعی را منتشر کرده است که نشان می‌دهد افرادی که در توییتر فعال هستند، بیشتر از بقیه در معرض نظربازی، مغازله و تماس‌هایی هستند که می‌تواند منجر به رابطه‌های خصوصی و عاطفی شود.

در این میان، زوج‌ها بد نیست به این توصیه ها که ممکن است در پایداری رابطه زناشوییشان و اجتناب از وسوسه‌های هر روز افزاینده توجه کنند. مبادا که پیوند زناشوییشان قربانی سوء تفاهمات و افراط و تفریط‌های این دنیای تازه و بی‌در و پیکر بشود.
اگربه هر دلیلی، انرژی و وقت بیش از حدی را در اینترنت و دنیای تماس‌ها و دوستان صرف می‌کنید، بهتر است گاهی از آن فاصله بگیرید. باید هم شما و هم سایرین به طور خودکار یاد بگیرید حریمتان را حفظ کنید و تن به وسوسه‌های فراوان که بالاخره وجود دارد، ندهید

1- اطلاعات شخصی خود را به غریبه‌ها ندهید
_ به جز مواردی که مربوط به شغل و حرفه‌تان است سعی کنید از دادن اطلاعات مربوط به حضور خودتان در شبکه‌های اینترنتی حتی آدرس ایمیل و اسم فیسبوکی به «غریبه‌ها» خودداری کنید. دلیل اصلی این است که شاید برخی بپندارند یک تماس بی‌ضرر و گپ و گفت معمولی است، ولی چون شروع یک تماس و رابطه است که شریک زندگیتان به آن دسترسی ندارد و به طور طبیعی شانس توسعه آشنایی در آن وجود دارد احتمال به خط افتادن زندگی زناشویی شما هم زیاد می‌شود.

در لایک زدن روی تصاویر و یادداشت‌های شخصی دیگران دقت کنید. وقتی به عنوان مثال به تصویر زیبای یک نفر از جنس مقابل توجه نشان می‌دهید و شریک زندگیتان نیز آن را می‌ببیند، به خودی خود تنشی ایجاد می‌کنید که شاید عمدی نبوده است. گفتگوهای شخصی و حتی صحبت‌هایی که در آن ناز و عشوه و احساسات عاطفی وجود دارد، نیز در کمترین حالت، باعث برانگیختن احساس حسادت یا احساس منفی در شریک زندگیتان خواهد کرد. با توجه به اینکه در جمع مشترک دوستانتان، فامیل و اقوام و دوستان نزدیک هم شاهد این رفتار شما خواهند بود.
 
2 - به طور متناوب از شبکه‌های اجتماعی فاصله بگیرید
اگر فکر می‌کنید به هر دلیلی، انرژی و وقت بیش از حدی را در اینترنت و دنیای تماس‌ها و دوستان صرف می‌کنید، بهتر است گاهی از آن فاصله بگیرید. باید هم شما و هم سایرین به طور خودکار یاد بگیرید حریمتان را حفظ کنید و تن به وسوسه‌های فراوان که بالاخره وجود دارد، ندهید.

3 – هرگز علیه همسرتان در شبکه‌های اجتماعی بدگویی نکنید
طبیعی است که گاهی از شریک زندگیتان دلخور می‌شوید یا یکی از خصلت‌هایش آزارتان می‌دهد. یا ناراحت هستید که توجهی به روز تولد شما نداشته است و حتی بخشی از مشکلات زناشویی حرص و غیظتان را در می‌آورد، ولی اینها دلیل نمی‌شود که آن را با شیپور از طریق اینترنت در سراسر جهان جار بزنید.

4 – ادای کارآگاه‌ها را در نیاورید
حسادت و عدم اطمینان به شریک زندگی آن هم به محض لایک زدن به تصویر یک جنس مخالف و بد‌تر از آن وارد شدن به حساب شخصیشان در مجموع شاید بخشی از نگرانی‌‌هایتان را پاسخ دهد، ولی اگر اینقدر نگرانید بهتر است از خودتان شروع کنید و به این سئوال اساسی پاسخ دهید که چه مشکلات دیگری در زندگی مشترکتان وجود دارد که تا این حد به رابطه موجودتان عدم اعتماد نشان می‌دهید. به هر حال هیچکس برایش مطبوع نیست که کارآگاهی را بالای سرش احساس کند.

در آخر فراموش نکنید همان قوانینی که بر فضای حقیقی حاکم است در فضای مجازی هم وجود دارد. به دلیل اینکه افرادی را نمی بینیم هرگونه رفتاری مجاز نیست.

m.r.arash بازدید : 281 دوشنبه 16 تیر 1393 نظرات (0)

نامزد قبلی‌, انتخاب همسر,نامزدی مجدد

«همه آشنایی ها ابدی نیستند»، چه بد! اما بیایید، نیمه پر لیوان را ببینیم؛ خدا را شکر! چون نصف بیشتر آشنایی ها اصلا به رابطه خوبی نمی انجامد. حالا از هم جدا شده اید، اولین قسمت سخت ماجرا را پشت سر گذاشته اید، بدبختی به پایان رسیده است، اما بدبختی دیگری در راه است؛ شک و تردید و این پرسش که «آیا کارم درست بود؟»

در این مطلب به نکاتی اشاره می کنیم که به شما می گوید برای ادامه حیاتتان چه کارهایی نباید انجام دهید.

1- سرزنش نکنید
اولین وسوسه ای که باید در مقابلش مقاومت کنید، سرزنش فرد یا چیزی است که آن را مقصر می دانید. از آنجایی که فقط شما دو نفر در این موضوع دخیل هستید و تصمیم می گیرید، به طرز قهرمان منشانه ای همه تقصیرها را گردن خودتان بیندازید یا کلا او را سرزنش کنید.

هرگز نباید فکر کنید که این جدایی لزوما تقصیر کسی بوده است. بهتر است نقش سرنوشت را هم در این میان بپذیرید؛ زیرا در درازمدت واقعا اهمیت ندارد که تقصیر چه کسی بوده است.

2- نپرسید چرا
وقتی رابطه ای به پایان می رسد، «چطور» بیشتر از «چرا» اهمیت دارد: چطور باید از هم جدا شویم تا بتوانیم بدون زخم یا پشیمانی به زندگی مان ادامه دهیم؟ اگر هر دوی شما دقیقا احساساتان را بیان کنید، متوجه می شوید که مشکل کجا بوده است و احتمالا در آینده باید چه تفاوت هایی در خودتان ایجاد کنید. چرایی این داستان ممکن است در طول زمان محو شده یا فقط موضوع خوبی برای درمانگران باشد.

پس بهتر است «چرا» را که متعلق به گذشته است، رها کرده و در حال زندگی کنید. اگر این اولین باری نیست که از کسی جدا می شوید، این فرصت را به خود بدهید که در خلوت، الگوی روابطتان برای انتخاب همسر را بررسی کنید. آیا همیشه الگویی تکراری در رابطه دارید و افراد دور از دسترس را انتخاب می کنید و بعد وقتی در دسترس نیستند، احساس می کنید مورد بی توجهی قرار گرفته اید؟

آیا نیاز دارید که همیشه تحت کنترل باشید؛ در غیر اینصورت، مضطرب می شوید؟ جستجوهای الگوهای تکراری واقعا برایتان مفید است؛ زیرا بسیاری از افراد، معمولا خیلی زود، بالاخره وارد یک آشنایی دیگر می شوند. به احتمال زیاد شما هم می خواهید وارد آشنایی جدیدی شوید؛ پس دانستن الگوهای تکراری تان می تواند کمک تان کند تا از تکرار اشتباهات قبلی پرهیز کنید.

3- مراقب تله های عاطفی باشید
در مسیر شما تله هایی خطرناک وجود دارند که قلب یا رگ گردنتان را مستقیما نشانه می روند و بخش هوشمند و رشد یافته شما را کاملا نادیده می گیرند. اگر شما دو نفر بیشتر از 10 دقیقه با هم بوده باشید، احتمالا ترانه ای دارید که به اولین آشنایی، اولین نگاه، اولین دعوا و با اولین آشتی تان مربوط باشد.

بهتر است حداقل تا یک سال این ترانه را در تنهایی گوش ندهید. اگر می خواهید پیش هم برگردید، این کار را به دلیلی جز موسیقی انجام دهید! به این فکر کنید که چرا از هم جدا شدید و اینکه آیا چیزی تغییر کرده است یا قرار است تغییر کند؛ اما خودتان را در وضعیتی نامعلوم قرار ندهید؛ همچنین، رفتن به رستوران، پارک یا مکان های خاطره انگیزی را فراموش کنید؛ البته شاید در آینده بتوانید بدون نوستالژی یا دگرگونی حالتان به آنجا بروید.

4- با هم دوست نمانید
«دیگر عشقی بین ما نیست ... ولی بیا با هم دوست بمانیم.» جمله ای وسوسه انگیز است؛ زیرا برای شما این عبارت، کورسویی از امید است که شاید انتهای آن، رابطه ای دوباره باشد؛ در حالی که این، یک تله بزرگ و توجیهی برای فرار از تنهایی یا جدایی تان است؛ پس آن را رها کنید و دنبال دردسر نگردید.

این همه «دوست» در این دنیا وجود دارند که می توانید به آنها تکیه کنید. این یک مورد را قلم بگیرید؛ اما اگر نتوانستید، تنها راه انتقال از وضعیت طردشدگی به وضعیت دوستی این است که اجازه دهید زمان بگذرد تا جاذبه ها خنثی شده و اشتیاقتان محو شود. دوست داشتن معمولی بسیار سخت تر از عاشق هم بودن است؛ زیرا دوست داشتن را با مغزمان انجام می دهیم اما عشق کار قلب است و قلب هم راحت تر فریب می خورد!

نامزد قبلی‌, انتخاب همسر,نامزدی مجدد

5- کی از همه بدبخت تر است
بسیاری از ما انسان ها ظرفیت عظیمی برای تاسف خوردن به حال خود و غوطه ور شدن در بدبختی هایمان داریم. من کاملا طرفدار عزاداری 24 تا 36 ساعت بعد از جدایی هستم. اگر یکی دو روز در احساس بیچارگی غوطه بخورید، خودتان را به آب و آتش بزنید، به پاتوق های قدیمی بروید، به ترانه های خاطره انگیزتان گوش بدهید، به عکس هایتان نگاه کنید و ... احتمالا خودتان خسته شده و بعد کم کم آرام می شوید اما دیگران را در این مراسم، شریک نکنید؛ زیرا آنها زودتر خسته می شوند و عزاداری های شما ناتمام می ماند. همچنین ممکن است توجه مدعوین به داغ های خودشان معطوف شود و سناریوی «داغ کی بدتر از همه است؟» شروع می شود یا ممکن است دوستانتان بخواهند با صحبت کردن، شما را به حال عادی بازگردانند، چیزی که هرگز اتفاق نمی افتد.

6- زاغ سیاه چوب نزنید
این روزها شبکه های مجازی این کار را آسانتر کرده اند؛ طرفتان بدون شما چه کار می کند؟ مشکلش حل شد یا نشد؟ و از همه مهمتر، با چه کسی در ارتباط است؟ این تمایل در شما وجود دارد که به اصطلاح، زاغ سیاه کسی را چوب بزنید که زمانی او را برای خود می دانستید اما بدانید جاسوسی در کارهای کسی که دیگر با او رابطه ای ندارید، اهانت آمیز و ویرانگر است؛ پس بیرون خانه اش کشیک ندهید، به محل کارش زنگ نزنید، صفحه مجازی اش را چک نکنید، از دوستان در مورد او سوال نکنید یا اینکه با او تماس نگیرید و قطع کنید.

7- خشونت ممنوع
من حتی در اشاره کردن به این موضوع تردید دارم؛ زیرا به شدت این عمل، رفتاری زننده است. اینکه وقتی دلتان شکسته است، احساس خشم شما و اینکه بخواهید به اصطلاح، به کسی بپرید، غیرطبیعی نیست؛ اما نباید این کار را بکنید؛ چرا که خشونت هم خطرناک است و هم غیرقانونی. اگر حالتان خیلی خراب است، یک نامه زهرآلود بنویسید اما آن را نفرستید. یک داستان از مرگ و بدبختی بنویسید و آن را به نشریه ای بدهید تا چاپ کند. اصلا یک نقاشی بکشید یا خشمتان را در دفتر خاطرات روزانه تان خالی کنید؛ اما خودتان را از شریک سابقتان و از هرگونه سلاح، چماق، نیزه، قرص، دارو و ... دور نگه دارید.

خشونت هیچ فایده ای برای قلب شکسته تان ندارد و تنها بدبختی تان را بیشتر کرده و درد و رنج تان را طولانی تر می کند. اگر احساس می کنید نمی توانید در برابر وسوسه آسیب زدن به خودتان یا دیگری مقاومت کنید، نزد درمانگر بروید.

8- التماس نکنید
اگر قرار بود طرف مقابلتان برگردد، از اول نمی رفت؛ البته اگر آقا هستید، قضیه کمی متفاوت است؛ می توانید یکی دو بار از او خواهش کنید که برگردد؛ زیرا در بسیاری از مواقع، رفتن و قهر کردن، سیاست خانم ها برای مطرح کردن یک درخواست جدی است؛ اما اگر مشاهده کردید که اینطور نیست، بهتر است به اصطلاح، دور این رابطه را خط بکشید و بدانید که التماس کردن بی فایده است. این کار مثل این می ماند که از او بخواهید بیشتر از این قلبتان را خرد و خاکشیر کند. یادتان باشد زندگی بدون او هم می تواند جریان داشته باشد؛ فقط باید کمی صبر کنید تا ببینید.

9- نامزدی مجدد بلافاصله پس از اتمام رابطه، ممنوع
یکی از رایج ترین و البته خطرناکترین اشتباهات افراد بعد از شکست در یک رابطه همین است. وقتی از کسی جدا می شویم، خلأ وحشتناکی زندگی مان را فرا می گیرد و به همین دلیل معمولا به سمت رابطه جدیدی متمایل می شویم و اگر از نفر قبل کینه داشته باشیم، این بهترین راه برای ضربه زدن به اوست؛ اما مطمئنا هیچ کس این را نمی خواهد؛ زیرا قبل از فرد مقابل، خود فرد است که از یک رابطه نسنجیده آسیب جدی می بیند.

از این گذشته، فرد پس از پایان تلخ یک رابطه به زمان نیاز دارد تا با خود خلوت کند و با انجام مراحل سوگواری، به طور کامل از این زخم رها شود. همچنین گذشت زمان، برای کنار رفتن احساسات سطحی و بررسی رابطه قبلی با درایت و درس گرفتن از این تجربه برایش لازم است تا بتواند از اشتباهات و شکست های آینده جلوگیری کند.

10- بدگویی ممنوع
بهترین کاری که می توانید انجام دهید، حفظ شأن و شخصیت خودتان است؛ سعی کنید سرافراز از این قضیه بگذرید. زمانی می رسد که دیگر صحبت کردن درباره این شکست موردی ندارد. درست است که تجربه ای سخت بود اما هر چه بیشتر بر روی دل شکستگی تان تمرکز کنید، بیشتر احساس ناامیدی و بیچارگی کرده و با این کار، خودتان را به عنوان یک آدم بیچاره به دیگران معرفی می کنید. اگر احساس می کنید به شما بسیار ظلم شده است، نزد مشاور بروید و دلتان را خالی کنید؛ اما این کار را برای هر کسی انجام ندهید.

m.r.arash بازدید : 330 دوشنبه 16 تیر 1393 نظرات (0)

 

زبان بدن,تقویت زبان بدن,هوش‌گفتاری

یک مغز با نبوغ بالای گفتاری و یک قلم قدرتمند، برنده‌تر از تیغ شمشیر هستند. هوش‌گفتاری همان نبوغ کلام است و منظور از آن، توانایی شعبده‌بازی با حروف و واژگان است. بنابراین ضریب هوش‌گفتاری افراد با گستره دایره لغات ایشان اندازه‌گیری می‌شود.


بری مک‌کیگان از جمله مشت‌زنان جوان بود که در مدتی کوتاه نگاههای بسیاری را به خود جلب‌کرد. بسیاری از مردم، قدرت افسونگر مک‌کیگان در هوش‌گفتاری، را دلیل این توجه می‌دانند. او خود می‌گوید که در زمانی که به مشت‌زنی در داخل رینگ بوکس می‌پرداخته هرگز فکر نمی‌کرده که دانش بهره‌‌گیری از کلمات تا این اندازه مهم باشد، چرا  که چابکی جسم و ذهن در ورزش، برنده را مشخص می‌کند. اما مک‌کیگان پس از بازنشستگی از بوکس به حرفه گزارشگری رویدادهای مشت‌زنی علاقمند می‌شود و در قالب یک گزارشگر ورزشی به تلویزیون می‌پیوندد. او در همین بین متوجه اهمیت برخورداری از دایره وسیعی از واژگان در هیجان‌انگیزکردن گزارشات می‌شود. مک‌کیگان مدتهاست که به کمک تکنیکهای افراد نام‌آوری نظیر تونی بازان؛ اقدام به گسترش قدرت محاوره خود کرده است. مک‌کیگان تبدیل‌شدن به یک جنگجوی همه ‌فن حریف واژگان را برای همه شدنی می‌داند.

یک مغز با نبوغ بالای گفتاری و یک قلم قدرتمند، برنده‌تر از تیغ شمشیر هستند. هوش‌گفتاری همان نبوغ کلام است و منظور از آن، توانایی شعبده‌بازی با حروف و واژگان است. بنابراین ضریب هوش‌گفتاری افراد با گستره دایره لغات ایشان اندازه‌گیری می‌شود.

آن‌گونه که روان‌شناسان عصر حاضر اثبات کرده‌اند، ارتباطی مستقیم میان شیوه بکارگیری کلمات و گستره‌ی دایره واژگان افراد، با موفقیت آنها وجود دارد. لذا کلمات نقشی تعیین‌کننده در توفیق اجتماعی افراد ایفا می‌کنند.

افراد دارای هوش‌گفتاری بالا، تخیلی آشوبگر و سرشار از ایده دارند. ضمن آنکه نیازهای مغز خود را می‌شناسند و قادرند تا با گسترش مستمر دایره لغات خویش از جسم خود نیز در جهت برقراری ارتباطات مؤثر استفاده کنند. این افراد، قدرت کلام بالایی در درک مطالب داشته و با قدرت و شیوایی بیان خود، ذهن و قلب مخاطبانشان را افسون می‌کنند. افزون بر این، آنکه در زندگی حرفه‌ای نیز، هر شغلی واژگان و اصطلاحات مختص به خود را دارا است. بنابراین نوابغ سخن، در حرفه خود نیز موفق‌ترند. راهکارهای بسیاری برای افزایش هوش‌گفتاری وجود دارد. حل جدول واژگان و معماها و نیز مشارکت در بازی‌های ذهنی،گوش‌دادن و یادگرفتن واژگان غیرمعمول و جدید در مکالمات روزمره و نیز تبدیل‌شدن به شنونده‌ای ماهر، استفاده از قدرت بینایی و دنبال کردن واژگان جدید، ترسیم نقشه ذهن (که یادداشتی با این عنوان را قبلاً از طریق همین سایت خواندیم)، سرمایه‌گذاری روی یک فرهنگ واژگان پربار و اختصاص زمان به مطالعه آن، استفاده از بازی به عنوان یک ابزار آموزشی در جهت یادگیری واژگان و افزایش نبوغ کلامی و آشنایی با کارکرد نورونهای آیینه‌ای از جمله این راهکارها است.

•    زبان بدن و نقش آن در تقویت نبوغ گفتاری
تقویت زبان بدن دیگر عامل مؤثر در شکوفایی نبوغ گفتاری است. همانگونه که شکسپیر نمایش‌نامه نویس شهیر در درام هملت می‌گوید:" باید اجازه ‌داد که بینش و بصیرت آدمی چراغ راه او باشد." پس باید عمل را با واژه و واژه را با عمل‌سازگار کرد. روشن است که جسم و اندام ما بخش اعظمی از نبوغ کلامی‌مان را شکل می‌دهد. بنابراین نمی‌توان زبان بدن را از هوش کلامی مجزا دانست. از این‌رو باید هماهنگی و انطباق کاملی میان حجم کلمات، نیروی صدا و لحن کلام و نیز حرکات اندام بدن موجود باشد تا هوش‌گفتاری بالایی داشته باشیم. پس نباید به هیچ‌وجه صدای سکوت را دست‌کم بگیریم. اندام ما تصویری است که ما از خود داریم. بنابراین هر چه ما تصویری دقیق‌تر از خود داشته باشیم، احساس سایرین نیز این خواهد بود که گفته‌های ما سنجیده‌تر و هوشمندانه‌تر است. بنابراین صدای اندام ابزاری است که اسلکت کلمات را وزن و معنا می‌بخشد. زبان بدن، زبانی جهان است به‌گونه‌ای که تمام مردم از هر ملیتی و با هر زبانی هنگامی که نمی‌توانند با زبان خود حرف بزنند، با ایما و اشاره و با دستان خود صحبت می‌کنند. بنابراین صدای خود و مهارتتان در سخنوری را به کمک ضبط صوت و یا دستگاههای دیگر مطالعه کنید، چرا را می‌توانید از طریق تمرین مقابل آیینه تقویت کنید. صدای شما یکی از ابزارهای مهم هوش کلامی‌تان است. به‌علاوه مهارتتان در زبان بدن

اما چه روشهای دیگری برای تقویت نبوغ گفتار وجود دارد؟

در ادامه با تعدادی از روشهای تقویت هوش‌گفتاری آشنا می‌شویم.

1.    کلمات بیشتری یاد بگیریم
یکی از متداول‌ترین روش‌های تفکر، تفکر شفاهی یا کلامی است. هر چند که هوش چندگانه شامل طیفی از انواع هوش، از هوش ریاضیاتی و موسیقیایی گرفته، تا هوش فضایی، هیجانی وکلامی است؛ اما شاید بیشترین وابستگی روزمره ما به هوش کلامی‌مان باشد. چرا که ما تمایل داریم تا با کلمات فکر کنیم و خود را با کلمات ابراز کنیم. بنابراین باید درک خود را از زبان، به کمک گسترش دایره لغات خود، تقویت کنیم. یک فرهنگ لغات روان و ساده یکی از الزامات میزهای کار  باشد. از فرهنگ لغات فارسی و یا حتی دیگر زبانها می‌توان در راستای یادگیری معانی جدید و نیز مشتقات لغات مختلف بهره برد و به‌علاوه تلفظ صحیح واژگان را آموخت. چرا که ادای درست کلمات، نشان از هوش بالای کلامی است.

2.    بازی کنیم
بازی روشی مهیج برای تعامل با دنیای بیرون و از قوی‌ترین ابزارهای یادگیری است که می‌توان به مدد آن، واژگان بسیاری آموخت. به عنوان مثال، شکسپیر یکی از کسانی بود که به کمک بازی با کلمات، واژگان بسیاری را تولید و به فرهنگ لغات افزود. مقابل آیینه‌ای تخت بایستید و با خود صحبت کنید، شاید به نظر جنون‌آمیز باشد، اما می‌توان به کمک این روش از تمام ضعف‌ها و نقاط قوت خود تصویربرداری کرد.

ناپلئون بناپارت می‌گوید که" باید با قدرت واژگان بر مردم حکمرانی کرد." این جمله نشانگر قدرت فراوان کلمات و اثرگذاری آنها بر مغز انسانها است. زبان را زره مغز می‌دانند، بنابراین این زره را بر تن کنیم و وارد زمین بازی شویم. بازی زبان و پرورش نبوغ گفتار، بازی پیچیده‌ای است. بنابراین تلاش کنیم تا با تمرین بیشتر از هر اشتباه پله‌ای برای تلاش بعدی و دستیابی به موفقیت بسازیم.

3.    الگوبرداری آگاهانه کنیم
نوازد یک انسان با رصد دقیق محیط پیرامون خود، می‌کوشد تا از رفتار هم‌نوعان خود تقلید کند تا راه رسم بقا و کسب قدرت‌ سازگاری را بیاموزد. بنابراین برای تبدیل‌شدن به بهترین‌ها، می‌توانیم از متخصصانی که در حرفه ما مشغول به کار هستند و گفتاری دلنشین و‌گیرا دارند الگوبرداری کنیم. به‌علاوه می‌توان با مشاهده و زیر نظرگرفتن واژگان مورد استفاده بازیگران، مجریان، معلمین و دیگر سخنوران، این کلمات خاص را به دایره واژگان خود افزود، پرورش نبوغ گفتاری درگرو آن است که واژگان ناشناخته و کلماتی که معنای آن را نمی‌دانیم را دنبال کنیم. عشق به غلبه بر نادانسته‌ها و تعهد به یادگیری مستمر از جمله ویژگی‌های سخنوران توانمند است.

به‌علاوه باید با واژه‌ها و به ویژه کلمات سخت‌تر، فلسفی، علمی و سرد ارتباط نزدیک‌تری برقرار و این کلمات را با توجه به رویکرد خود متناسب‌سازی کنیم. نوابغ سخن، شکارچیان واژه بوده و مدام در جست‌وجوی کلمات جدید هستند. یک دفترچه برای ثبت کلمات جدید داشته‌ باشیم که در آن می‌توانیم خلاصه‌ای از داستانهای خواندنی، اشعار زیبا، حرفهای حکیمانه و پندآموز، کلمات فنی و تخصصی و انواع واژگانی که در طول روز با آنها برخورد می‌کنیم را یادداشت کنیم.

m.r.arash بازدید : 73 جمعه 13 تیر 1393 نظرات (0)

چه کسی تاکنون یک یا دو تا از این داستان های ترسناک شهری را نشنیده است؟ هر افسانه ای، می تواند کمی حقیقت را درون خود داشته باشد. حتّی اگر نمی توانید یک افسانه را به طور کامل باور کنید، آن را خوانده و امتحان کنید، و دقّت کنید که آیا موهای بدنتان سیخ نمی شود. برخی از افسانه های شهری پشت درهای بسته و جلوی آینه ها و در تاریکی کامل ساخته شده اند.

افسانه شهری: نوزاد آبی
برای آنکه این افسانه را به مرحله اجرا در آوریم، باید به درون حمام روید، در را ببندید، و چراغ ها را خاموش کنید. برای آغاز یک افسانه ترسناک، این فاکتورها کافی است. البتّه این بستگی به اندازه حمام شما و کوچک بودن آن و اینکه شما تا چه حدّ از مکان های بسته می ترسید. گام بعدی این است که وانمود کنید، در حال تکان دادن یک عروسک هستید، در حالیکه سیزده بار عبارت نوزاد آبی را زیر لب زمزمه می کنید. با این کار، یک نوزاد ظاهر شده و شما را خراش می دهد. هنگامی که این اتفاق افتاد، شما باید عروسک را انداخته و فرار کنید. زیرا اگر این کار را انجام ندهید، زنی ظاهر خواهد شد و چنان فریادی خواهد زد که بر اثرش، تمام شیشه ها می شکنند. "نوزاد را به من بده!" اگر نوزاد را به او پس ندهید، به دست او کشته خواهید شد. حال، آیا جرات تکان دادن یک عروسک را دارید؟

عروسک, آداب و رسوم, داستان های ترسناک

افسانه شهری: ماری خون آلود
گفته می شود که دو نوع از این افسانه شهری وجود دارد. مطمئنم هر یک از این دو، به اندازه کافی قدرت ترساندن شما را دارد. خوب است شب هنگام و زمانی که تنها در خانه نشسته اید، آن را امتحان کرده و میزان ترس درونی خود را بسنجید.
این داستان نیز به مانند قبلی، از پایه مشابهی برخوردار است. داستان دختری است که مرده به خاکش می سپارند، امّا در واقع زنده است. او تلاش می کند تا خود را از درون تابوت بیرون کشیده و فرار کند، امّا نمی تواند. هنگامی که پدر و مادر او حس می کنند که ممکن است دخترشان را زنده به خاک سپرده باشند، قبر را حفر کرده و جای خراش های ناخن های دختر را بر جای جای تابوت دیدند. خراش هایی که نشان از تلاش دختر برای رهایی داشت.
اولین روشی که می توانید ماری را ظاهر کرده و با او ملاقات کنید:
هنگامی که سیزدهم یک ماه در روز جمعه افتاد، تمام چراغ ها را در خانه خود خاموش کنید. به سمت حمام بروید، آب را باز کرده، و وان را بشویید. سپس، پنج بار به آینه و پنج بار به "ماری خون آلود" نگاه کنید. او ممکن است تنها در آینه ظاهر شود و سعی کنید چراغ ها را سریعا روشن نمایید، زیرا شاید ماری از پشت به شما نزدیک شده و با چاقو زخمی تان نماید.
در روش دوم می توانید از ماری التماس کنید که به دیدارتان بیاید:
باید به تنهایی و در تاریکی جلوی آینه بایستید. هنگامی که سه بار عبارت "ماری خون آلود" را زیر لب زمزمه کردید، در محلی که قرار دارید بچرخید. پس از این که سه بار این کار را انجام دادید، ماری خون آلود در پشت شما و در آینه ظاهر خواهد شد و شما را تا حدّ مرگ خواهد ترساند.
من فکر می کنم بیش از یک روش برای دیدن ماری خون آلود وجود دارد.

عروسک, آداب و رسوم, داستان های ترسناک

افسانه شهری: مرد آب نباتی
هنگامی که خواستید با مرد آبنباتی ملاقاتی را کنید، بسیار مراقب باشید. زیرا اگر کسی بتواند این کار را انجام دهد، مرد آبنباتی می تواند هر کاری را انجام دهد.
هنگامی که در حمام هستید، حتما تمامی چراغ را خاموش کنید. به درون آینه نگاه کنید و نام "مرد آبنباتی" را پنج بار صدا بزنید. سپس، یک جفت، چشم های قرمز درخشان خواهید دید که از پشت نظاره گر شما هستند. به محض آنکه آن چشم های هراسناک را دیدید، چراغ ها را روشن کرده و به روشن ترین نقطه اتاق بروید. زیرا اگر این کار را نکنید، او از درون آینه بیرون آمده و شما را خواهد کشت.

عروسک, آداب و رسوم, داستان های ترسناک

افسانه شهری: بانوی سپیدپوش
آیا به تازگی یکی از کسانی را که دوست داشته اید، از دست داده اید؟ بانوی سپیدپوش به شما روشی را نشان می دهد تا بتوانید آنها را ببینید.
به تنهایی داخل حمام شده و چراغ ها را خاموش کنید. پنج بار بچرخید و عبارت بانوی سپیدپوش را تکرار کنید. به سمت مخالف چرخیده و پنج بار نام کسی را که از دست داده اید و آرزوی دیدنش را دارید، تکرار کنید. پس از اینکه نام آنها را صدا زدید، در آینه آنها را خواهید دید.
روش بدی نیست تا با دوران قدیم ارتباط برقرار کنیم؟
حال که با روش های مناسب برای دیدن این افراد آشنا شدید. یک بار امتحان کنید. ببینید تا چه حدّ ممکن است ترس وجودتان را فرا بگیرد.

 

m.r.arash بازدید : 268 جمعه 13 تیر 1393 نظرات (0)

یک مردتنهای میانسال که به خوبی وخوشی درخانه اش زندگی میکرده یه روزمثل هرروزدیگه که داشته به خونش میومده یهو یه کتاب تقریبا۲۰برگ جلوی خونش پیدامیکنه این مرد داستان ماسواد درست وحسابی ای نداشته و وقتی کتابه رو بازمیکنه وآیه های قرآن رومیبینه میفهمه که این قرآنه وگناه داره پس به خونش میبره وقتی توخونش دوباره کتابه روبازمیکنه یه صفحه ی دیگه میادکه بزرگ نوشته { برگردون } مرد داستان ماهم کتاب رومیبنده فکرمیکنه خیالاتی شده یاشاید چون داره پیرمیشه چشماش ضعیف شدن پس چون انگشتشو لای کتاب گذاشته بوده وهمون صفحه رونگه داشته بوده دوباره میاره که کلمه ی برگردون هست که هیچی رنگش هم(رنگ نوشته همون برگردون)قرمزشده به علاوه یه تارموی دراز هم توهمون صفحه وجود داره مردهم به تارمودست نمیزنه وصفحه ی بعدیش که میره میبینه که نوشته تارموی منو ازاین کتاب دور کن دورکن دورکن! مردمیانسال کتاب رو روی طاقچه ی حیاط میزاره ومیگه این دیگه چه مسخره بازی ایه بعدباخودش میگه شایدبه خاطرخستگی کاره یابخاطرسوزش چشمامه ومیگه بهتره برم بخوابم میخوابه بلندکه میشه میبینه هواداره تاریک میشه ومیره دست وصورتشو بشوره،وضوبگیره وبیادنمازمغرب روبخونه وازکتابه واینا هیچی یادش نیست ومیاد یه نگاه هم به درحال میندازه ویهو میبینه که یه زن بایک چادرسفیدپاک جلوی درحال وایستاده وجم نمیخوره بعد جلوترمیره میگه خانم شما؟ زنه هیچ جوابی نمیده بعدهرچیز دیگه ای میگه هرإهن و أوهونی میکنه وهرکاری میکنه زنه نمیره میگه چیکارکنم خدایا اگه به پلیس زنگ بزنم همه ی همسایه هاواهل محل حرف درمیارن میگن آخرپیری و مأرکه گیری وهزارجورحرف وحدیث درمیارن ومیگن این زن چرا تو خونه ی این همه آدم توخونه ی اون رفته بعدمیگه من که کاری به کارش ندارم اونم یه زنه چیکارمیتونه بکنه مثلا اصن شایدجاه وپناهی نداره اومده امشب روتوخونه ی من بگذرونه و خجالت کشیده داخل خونه بشه پس جلوی درحال وایستاده بعدهرچی میگه بیاتو زن هیچ توجهی نمیکنه مرد هم نمازشو میخونه وشام میخوره ونوبت به خواب میرسه میره که بخوابه چراغا روخاموش میکنه بعدنصف بدنشو زیرپتو میکنه چشماش بازه خوابش نمیبره همینطوری که چشاش بازه میبینه که یه سایه ی سیاه تاریک نزدیکش میشه میبینه که همون زن که جلوی دربودهمونه زنه هم چادرشو پرت میکنه یه گوشه و موهای دراز زرد و ژولیدش بایه لباس پاره پاره وچشمای قرمز و صورت سوخته اش میپره روی مرده و به شدت ازگلوی مرد فشار میده ومیگه بهت گفتم کتاب روبرگردونی سرجاش توگوش نکردی بهت گفتم تار مو روازکتاب دورکنی ولی تو اعتنایی نکردی اصن چرا کتاب رو برداشتی فردا اول وقت کتاب روبرمیگردونی سرجاش و تار موی منو از اون کتاب دورمیکنی مرد که درحال خفه شدنه به نشانه ی تأییدسرشو پایین پایین میکنه و زن هم گردنشو ول میکنه زن داره میره مردازپشت سرش میگه اصن این موضوع که برای تواینقدر مهمه چرا خودت کتاب رو نمیبری وتارموتو ازکتاب دورنمیکنی زن سریع برمیگرده ودرحالی که چشمای قرمزش درحال جوشیدنه میگه من توانایی نزدیک شدن به اون کتاب روندارم احمق وچادرش روبرمیداره ومیره مرد نگاهش به پاهای زن که می افته میبینه که پانیست وپای خره زن به درحیاط که میرسه مرد میگه در قفله صبرکن من.... یهو میبینه که زن از در رد میشه و مرد حیرت زده می مونه ومیره میخوابه و فرداصبح اول وقت همون کارهارو انجام میده وبه زندگی خوب سابقش دست پیدامیکنه وازاین بابت خیلی خوشحاله بد به حال کسی که غافلانه اون کتاب رو برداره وای وای وای وای...!

m.r.arash بازدید : 59 چهارشنبه 04 تیر 1393 نظرات (0)

 

راههای ایجاد تنوع در زندگی مشترک,روشهای ایجاد تنوع در زندگی مشترک

راههای ایجاد تنوع در زندگی زناشویی

روشهای ایجاد تنوع در زندگی مشترک

یکنواختی زندگی؛ عشق را هرز می دهد ، اما تنوع در زندگی ریشه های عشق را هر روزه آبیاری می کند و حرارت عشق را شعله ورتر می کند. اما برخی از همسران از این راز بی اطلاع هستند و یا نمی دانند که چگونه می توانید تنوع ایجاد کنند.

گمان نمی‌کنم کسی باشد که از ایجاد تنوع در زندگی مشترک استقبال نکند! شاید برخی از افراد هم با اینکه به تنوع بخشیدن در زندگی علاقه دارند اما نگران هزینه‌های آن باشند‌. طبیعی است ممکن است این تغییر مقداری هزینه در بر داشته باشد اما می‌توانید به سادگی هزینه‌های آن را مدیریت کنید و با استفاده از ساده‌ترین شرایط بهترین احساس تنوع در زندگی خود ایجاد کنید.

برای تنوع در زندگی زناشوئی لازم است هر یک از زن و شوهر علاقه‌مندی‌های مربوط به همسر خود را بشناسند‌. کار سختی نیست فقط کافی است کمی دقیق باشید.
 
راههای ایجاد تنوع در زندگی زناشوئی - قابل توجه آقایان
چند شاخه گل: روحیه خانم‌ها احساسی و لطیف است‌. به جرأت می‌توان گفت که هیچ خانمی نیست که از دیدن چند شاخه گل هیجان زده و خوشحال نشود‌. این یک خصوصیت خوب است که خدا در وجود خانم‌ها به ودیعه گذاشته است‌. گل مورد علاقه همسرتان را بشناسید و چند شب در ماه هنگامی که به خانه می‌روید برای همسرتان گل بخرید‌. حس تازگی و طراوتی که گل به روحیه و خانه می‌بخشد‌، نوعی حس تازگی و شادمانی است‌.این یکی از راههای ایجاد تنوع در زندگی مشترک است.

هدیه‌های بی‌مناسبت: یک راه دیگر برای ایجاد تنوع در زندگی مشترک هدیه های بی مناسبت می باشد. برای همسرتان وقت بگذارید و برایش چیزهایی مثل لباس یا روسری بگیرید و آنرا کادو کنید‌. برای اطمینان به فروشنده بگویید که در صورت مورد پسند واقع نشدن همسرتان برای تعویض یا تغییر رنگ جنس خریداری شده‌، مجدداً به مغازه مراجعه خواهید کرد‌. وقتی به خانه رسیدید هدیه را به همسرتان تقدیم کنید و بگویید که فقط به مناسبت دوست داشتن برای او هدیه خریده‌اید‌! آیا همیشه باید برای ابراز محبت و عشق به دنبال مناسبت‌ها گشت‌!؟

ایجاد تنوع در زندگی با هدیه‌های مناسبت‌دار: در زندگی همه ما مناسبت‌های زیادی وجود دارد که با یاد‌آوری‌شان کاممان شیرین می‌شود و خاطرات مانند یک لبخند بر لبانمان منحنی می‌سازد‌. سالگرد عقد‌، سالگرد ازدواج‌، سالروز تولد همسر و فرزندان و … یک تقویم داشته باشید و این مناسبت‌ها را در تقویم برای خودتان ثبت کنید‌. چند روز مانده به فرا رسیدن مناسبت مورد نظر هدیه‌ای تهیه کنید و با تقدیم آن به همسرتان‌، لبخند‌های شیرین او را تبدیل به یک خاطره خوب کنید.

اگر احتمال می‌دهید در زمان فرا رسیدن یک مناسبت دست و بالتان تنگ باشد؛ از مدتی قبل اقدام به پس‌انداز کنید تا در هنگام نیاز بتوانید هدیه خوبی بخرید.

انتخاب هدیه مناسب یک هنر است و علاوه بر این یک متد روانشناسی دارد چرا که شما باید با در نظر گرفتن خصوصیات روحی و خلقی و حتی جسمی فرد برایش هدیه تهیه کنید‌. پس برای تهیه هدیه و تقدیم آن به همسرتان تمام تلاش و سلیقه خود را به کار گیرید.

یادداشت‌های گاه و بیگاه برای تنوع در زندگی زناشوئی : شاید به زبان آوردن جمله «دوستت دارم » برای ما مردها به لحاظ ساختار روحی و اخلاقی‌مان قدری سخت باشد‌. هر چند وقت یکبار هنگامی که همسرتان خواب است و شما آماده رفتن به محل کار می‌شوید یا هر زمان دیگری که خودتان مناسب می‌دانید‌، روی یک برگه کوچک جمله دوستت دارم را بنویسید‌. بنویسید که از همسرتان متشکرید بخاطر همه زحمت‌هایی که در خانه و کارهای خانه می‌کشد و کاغذ را در دید او بچسبانید.

به قول و قرارهایتان سر وقت عمل کنید: اگر به همسرتان قول داده‌اید که در زمان معینی کار خاصی را که مد‌نظر اوست‌، انجام دهید حتماً به قول خودتان عمل کنید‌. خوش قول بودن برای خانم‌ها اهمیت بسیاری دارد‌. اگر انجام کاری در توان شما نیست هرگز قول آن را ندهید‌!

وسایل خانه برای خانه هستند!: هرچقدر هم که خانم شما کدبانو و خانه‌دار باشد‌، اما این اصلاً گزینه مناسبی نیست که به همسرتان به عنوان کادو؛ وسایل خانه هدیه بدهید‌! شاید با خرید برخی از لوازم خانه همسرتان ابراز خوشحالی کند اما قطعاً در دلش با خود خواهد گفت که این برای خانه بود‌! پس من چه؟ به روحیه زنانه همسرتان احترام بگذارید و اگر برای خانه وسیله‌ای را که لازم داشتید خریداری کردید در کنارش یک هدیه هم برای همسرتان بگیرید.

تنوع در زندگی مشترک,راههای ایجاد تنوع در زندگی مشترک

روش ایجاد تنوع در زندگی زناشویی ویژه خانمها

راههای ایجاد تنوع در زندگی مشترک - قابل توجه خانم‌ها
به همان اندازه که شما از تنوع در زندگی و هدیه لذت می‌برید‌، همسر شما هم علاقمند به توجه و خوش‌رویی شماست‌. چاشنی هدیه و محبت هم روند زندگی را به سوی رضایت بخش بودن هدایت می‌کند‌. پس برای هدیه دادن به همسرتان در نظر داشته باشید که :

جوراب و زیرپوش نه برای هدیه!: شاید بعضی از مرد‌ها مدام نوک جورابشان پاره شود یا زیاد از حد با زیرپوش‌های رنگ و رو رفته و زهوار در رفته توی خانه احساس راحتی کنند‌، اما با دیدن جوراب و زیرپوش زیر جلد کاغذی کادو شاید یک مقداری بخورد توی ذوقشان‌! برای هدیه دادن گزینه‌های بهتری را انتخاب کنید هرچند که جوراب و زیرپوش هم نیازهای عمیق و اساسی آقایون هستند‌!

هدیه‌هایی مورد علاقه خودتان: اگر از لباس خاص یا عطر خاصی خوشتان می‌آید‌، آن‌ را برای همسرتان تهیه کنید‌. تجربه ثابت کرده خانم‌ها در خرید کردن خیلی خوش سلیقه‌تر و ریز‌بینانه‌تر از آقایون عمل می‌کنند‌، پس خیالتان راحت باشد که کار به تعویض و دردسر نخواهد رسید .هر آنچه را که دوست دارید برای همسرتان هدیه بگیرید و بی‌مناسبت یا با مناسبت به او تقدیم کنید‌.این یکی از روشهای ایجاد تنوع در زندگی مشترک می باشد.

همدلی یک هدیه بزرگ: قرار نیست شما در یک مطلب مربوط به هدیه خریدن‌، یک پاراگراف روانشناسی بخوانید اما واقعاً برای مردها همدلی همسرشان بزرگترین هدیه است‌! اینکه خستگی آن‌ها را درک کنید و دقیقاً زمانی که نیاز به استراحت دارند یاد کارهای عقب افتاده نباشید‌! بگذارید آسایش در خانه رژه برود و مطمئن باشید همسر شما هر وقت که خستگی‌اش تمام شود با انرژی کافی در خدمت شما و انجام امور خانه خواهد بود‌.

تنوع در زندگی با نظم بخشی غیر مستقیم: خانم‌ها در همه ابعاد زندگی همسرشان نفوذ دارند‌! برای نظم دادن به امورات همسرتان برایش هدیه‌هایی بگیرید که ناخواسته باعث مرتب شدن کیف کار و وسایل او شود‌. کیف دستی‌، جا کلیدی‌، کمربند‌، دکمه سر‌دست و … از جمله این وسایل است که می‌تواند بر هم بر منظم بودن وسایل همسرتان تأثیر بگذارد و هم او را تا حد زیادی آراسته و منظم کند‌.

بهترین هدیه: یکی از بی‌نظیرترین هدیه‌هایی که می‌توانید به همسرتان بدهید‌، تهیه یک لباس فوق‌العاده زیبا و جذاب برای خودتان است‌. البته رنگی را انتخاب کنید که همسرتان خیلی دوست دارد‌. شما با پوشیدن آن لباس نشاط را به همسرتان می‌بخشید‌. از این نوع هدیه‌ها زیاد به همسرتان بدهید تا تنوع در زندگی زناشوئیتان برقرار گردد.

انتخاب هدیه مناسب یک هنر است و علاوه بر این یک متد روانشناسی دارد چرا که شما باید با در نظر گرفتن خصوصیات روحی و خلقی و حتی جسمی فرد برایش هدیه تهیه کنید‌. پس برای تهیه هدیه و تقدیم آن به همسرتان تمام تلاش و سلیقه خود را به کار گیرید و خیالتان راحت باشد که هدیه دادن سرچشمه محبت را در هر دلی می‌جوشاند و تنوع در زندگی را به شما هدیه می دهد.

m.r.arash بازدید : 281 چهارشنبه 04 تیر 1393 نظرات (0)

 

عشق‌های عجیب,نشانه عشق,عاشق دنیا

مي‌گویند عشق عقل را فراری مي‌دهد و کسی که به این احساس مبتلا مي‌شود، نه مي‌بیند و نه مي‌شنود. از نگاه عده‌ای حسادت و سرسختی همراه همیشگی عشق است و از نظر گروهی دیگر، عاشق دنیا را از نگاه معشوقش مي‌بیند و جز به خواسته او نفس نمي‌کشد. همسر شما از کدام دسته است؟ از گروه عاشقان رؤیایی یا کسانی که مي‌خواهند معشوق‌شان را با غل و زنجیر به خود پایبند کنند؟ روان‌شناسان مي‌گویند اگر شریک زندگی شما احساسی خوشایند و آرامش‌بخش را به شما هدیه نمي‌کند و به جای ساختن یک زندگی آرام خانه را برای‌تان جهنم کرده، نمي‌توانید اسمش را عاشق بگذارید. اگر مي‌خواهید احساس او را آزمایش کنید و مطمئن شوید چیزی که ضربان قلبش را تندتر مي‌کند بیماری است یا عشق، در ادامه این مطلب با ما باشید.

گرفتار سندرم ترومای عاشقی است
3 سال از ازدواج دخترم گذشته بود که همسرش به او خیانت کرد و بعد هم از او جدا شد. دخترم از روزی که فهمید زن دیگری در زندگی شوهرش است، به شدت افسرده شد. مدام در حال مرور کردن آن اتفاق است و موضوع خیانت از ذهنش محو نمي‌شود. مشاجره‌های بعد از آن روز هر لحظه در خاطرش زنده مي‌شوند. برای رها شدن از این وضعیت، به خانه ما برگشته، عکس‌های عروسی‌اش را پاره کرده و با همه دوستانی که بعد از ازدواج با آنها آشنا شده بود قطع رابطه کرده. انگار مي‌خواهد باور کند که هرگز ازدواج نکرده.

عاشق شکست خورده
دختر شما به سندرم ترومای عاشقی دچار شده. یعنی به‌خاطر اتفاق ناگوار یا همان ترومایی که در زندگی‌اش رخ داده، یکپارچگی روانی‌اش را از دست داده و به نوعی وحشت و درماندگی آزار دهنده دچار شده. چنین ترومایی معمولا بعد از از دست دادن یک عزیز، مورد خیانت قرار گرفتن یا یک شکست عاطفی بزرگ ایجاد مي‌شود. گاهی مبتلایان دچار افسردگی و حتی اختلالات انطباقی جدی مي‌شوند و گاهی سعی مي‌کنند با پاک کردن همه نشانه‌هایی که آنها را به یاد آن حادثه مي‌اندازد، از آن فاصله بگیرند. چنین فردی تنها یک عاشق شکست‌خورده نیست. بلکه به درمان روانپزشکی و روانشناختی نیاز دارد.

اختلال شخصیت مرزی
من سومین کسی هستم که تصمیم گرفته با او ازدواج کند. مي‌گوید اولین نامزدش اهل ساختن زندگی نبوده و همسر سابقش هم زنی بی فکر و سختگیر بوده. نمي‌دانم او واقعا قربانی اشتباهات دیگران است یا اینکه توان سازگاری با دیگران را ندارد. با وجود اینکه من هنوز با دوستان مدرسه‌ام هم در ارتباطم، در زندگی او خبری از دوستان قدیمي‌نیست. بیش از اندازه سیگار مي‌کشد و مي‌گوید بی‌فکری خانواده‌اش زمانی او را به سمت اعتیاد برده بوده. مي‌گوید عاشقم است و اگر روزی در زندگی‌اش نباشم، دلیل دیگری برای زنده ماندن ندارد. اما از طرف دیگر با من هم خوب تا نمي‌کند و با بهانه‌های بسیار کوچک از من مي‌رنجد و بددهنی مي‌کند. نمي‌دانم مي‌تواند زندگی خوبی را برایم بسازد یا نه. چون حتی در کارش هم ثبات رویه ندارد. مغازه‌دار است و چند هفته با اشتیاق یک کسب و کار را شروع مي‌کند و خیلی زود پشیمان مي‌شود و سراغ کسب تازه‌ای مي‌رود. به‌خاطر از این شاخه به آن شاخه پریدن‌هایش شرایط اقتصادی خوبی هم ندارد.

اصلاح ناپذیر
نمي‌گوییم اگر از او جدا شوید زنده مي‌ماند. شاید تهدیدهای او به خودکشی زیاد هم بی‌راه نباشد. فردی که شخصیت مرزی دارد ممکن است بعد از تنها رها شدن، فرد مقابلش را به بی‌عاطفه بودن متهم کند و برای ثابت کردن این اتهام با اعتیاد یا حتی خودکشی به خودش آسیب برساند. اما شما در هیچ کدام از این اتفاقات مقصر نیستید.

واقعیت این است که حتی اگر هر کسی جز شما در این موقعیت قرار مي‌گرفت باز هم همین اتفاقات مي‌افتاد. شما نمي‌توانید چنین عاشقی را اصلاح کنید، چراکه اگر به او دلخوری‌تان را نشان دهید، تصور مي‌کند از او بیزار شده‌اید.

پارانوئید است
هر حرف ساده‌ای که مي‌زنم، تبدیل به یک دعوای بزرگ مي‌شود. همیشه گمان مي‌کند با حرف‌هایم به او طنه مي‌زنم یا از ناتوانی‌هایش شکایت مي‌کنم. بعد از هر جمله‌ام مي‌گوید: «آهان... منظورت این بود...» این اتفاق نه تنها در خلوت ما، که بعد از هر مهمانی هم مي‌افتد. از حرف‌هایی که به دیگران زدم، لبخندهایم یا هر حرکت دیگری یک مقصود خیالی پنهان را کشف مي‌کند و من را به‌خاطر این خیالات محاکمه مي‌کند. وقتی مهربانم، مي‌گوید: «چه اشتباهی کردی که با مهربانی مي‌خواهی جبرانش کنی؟» وقتی خسته‌ام مي‌کند و بدخلق مي‌شوم، مي‌گوید: «پای بهتر از من به زندگی‌ات باز شده که دیگر حوصله‌ام را نداری؟» هر بار پس از دعواها و اتهام‌هایی که به من مي‌زند، مي‌گوید عشق من دیوانه اش کرده و با التماس و گریه طلب بخشش مي‌کند اما تنها چند ساعت بعد، همه ماجرا از اول شروع مي‌شود. توی این خانه حتی حق نفس کشیدن هم ندارم.

بیماری سوظن
دیوانه شدن از عشق دیگری و نشان دادن رفتارهای دوگانه و البته آزاردهنده به این بهانه، نشانه عشق نیست. مردی که به قول خودش از فرط عشق مدام همسرش را به خیانت متهم مي‌کند یا حرف‌هایش را جملاتی برای سرزنش کردن و اتهام زدن تفسیر مي‌کند، ممکن است به بیماری پارانویا مبتلا باشد. چنین مردی یک لحظه عاشق و شیداست و یک لحظه دشمنی سرسخت که در پی انتقام گرفتن است. زندگی با چنین مردی، یک تعقیب و گریز بی‌پایان است. اگر این عاشق به پارانویا مبتلا باشد، مي‌تواند برای انتقام گرفتن از معشوقی که از نظر او خیانتکار است، به او آسیبی جدی برساند. چنین بیماری حتی به اعضای خانواده و دوستان دیگرش هم اعتماد ندارد و اگر برای درمان به متخصص مراجعه کند، حتی نمي‌تواند به درمانگرش هم اعتماد کند.

دوری از من عذابش می​دهد
آنقدر عاشقم است که حتی نمی​تواند چند دقیقه دوری​ام را تحمل کند. کافی است چند ساعت با دوستانم بیرون روم تا به جای اینکه او هم سراغ دوستانش برود، دلتنگ من شود و با تلفن و پیامک و حتی آمدن به محل قرار از من بخواهد که به خانه برگردم و در کنارش باشم. در این رابطه حرف، حرف من است و تصمیم، تصمیم من. نظرات مهم زندگی را من می​دهم و او هم با اشتیاق حرف​هایم را می​پذیرد. این بله گفتن​های  بی​قیدوشرطش گاهی آزارم می​دهد اما مدام  می‌گوید می‌ترسد تصمیم​هایش درست نباشد و با اشتباه کردن من را ناراحت کند. در زندگی مشترک​مان، انگار او یک کودک است و من مادری که باید از او مراقبت کنم و برایش تصمیم بگیرم. گاهی فکر می​کنم او با این همه وابستگی و نیازی که به حمایت دارد، چطور می​خواهد پدر شود و از  کودک​مان مراقبت و حمایت کند.

اختلال شخصیت وابسته دارد
تصور مي‌کنید این مرد بله قربان گو عاشق شماست؟ متاسفیم که ناامیدتان مي‌کنیم. او بیشتر از آنکه عاشق باشد، بیماری است که به اختلال شخصیت وابسته مبتلاست. برای چنین فردی مهم نیست چه کسی در جایگاه معشوق قرار گرفته باشد. او دوست دارد به کسی وابسته شود و تمام مسئولیت‌های مهم زندگی را به دوشش بیندازد. تنها ماندن آزارش مي‌دهد و از تصمیم گرفتن مي‌ترسد. به همین دلیل مدام حضور شما را طلب مي‌کند و اجازه مي‌دهد به جایش تصمیم بگیرید. او برای جلب محبت شما هر کاری مي‌کند و حتی اگر تحقیر یا سرزنشش کنید هم از این رفتارها دست بر نمي‌دارد. چنین مردی نمي‌تواند یک پدر توانا باشد، چون خودش بیشتر از هر کسی به حمایت و مراقبت احتیاج دارد. پس اگر قصد ادامه دادن زندگی با او را دارید، باید با کمک یک متخصص درمانش کنید.

 

m.r.arash بازدید : 57 چهارشنبه 04 تیر 1393 نظرات (0)

 

تنهایی,حس تنهایی,احساس تنهایی

در هشتم آوریل 1994 جسد کرت کویین با مغز متلاشی شده و یک شاتگان در کنارش در خانه اش یافت شد و در مدارک رسمی پلیس، علت مرگ، خودکشی اعلام شد. این اتفاق در حالی روی داد که کرت کویین، خواننده و عضو مشهور گروه «نیروانا»، از همیشه مشهورتر بود و بسیاری حتی برای دیدن چند ثانیه ای او سر و دست می شکستند.

این اتفاق چرا روی داد؟ کرت چرا خودش را از پای درآورد؟ او در نامه ای که کنار جسدش یافتند، از دخالت رسانه ها در زندگی شخصی اش گلایه کرده و آشکارا احساس تنهایی کرده بود. چرا شخصیتی مثل کرت کویین، با این همه طرفدار و زندگی پرتلاطم باید احساس تنهایی کند؟ آیا تنهایی او با تنهایی هایی از جنس گابریل گارسیا مارکز یکی است، نویسنده ای که همه او را با رمان «صد سال تنهایی» می شناسند؟ آیا تنهایی او با تنهایی کسانی که هیچ کس را برای معاشرت ندارند، یکی است؟

آیا می توان میان تنهایی او و تنهایی جوانکی که شکست عشقی می خورد، ارتباطی برقرار کرد؟ انسان دقیقا چه روزهایی حس تنهایی دارد؟ آیا تنهایی تمام شدنی است؟ اگر دقیقا می خواهید جواب این پرسش ها را بخوانید و کل ماجرا را در سه سوت بفهمید، پیشنهاد می کنم ادامه این متن را نخوانید. شاید در ادامه ما باز هم سوال های بیشتری مطرح کنیم. انتخاب با خودتان.

یکی از مهمترین نکاتی که از همین الان و پیش از پرداختن به موضوع های دیگر باید به آن بپردازیم، تفاوت هایی است که میان تنهایی و بی کسی وجود دارد. این دو هر چند می توانند گاهی به طور همزمان اتفاق بیفتند اما همیشه یکی نیستند. مثلا ممکن است شما برادر، خواهر، همسر، پدر، مادر، دوست و کلا کسی را در اطرافتان نداشته باشید و با این همه احساس نیاز به کسی را هم نداشته باشید.

احتمال ماجرای برعکس هم وجود دارد. یعنی ممکن است فردی مثل کرت کویین، همه جهان را در کنارش داشته باشد و با این همه احساس تنهایی کند. حالا ببینیم فردی مثل هانا آرنت این موضوع را چطور ارزیابی می کند.

او معتقد است که تنهایی یکی از ویژگی های آدمی است و هر چند سقراط برای اولین بار این مفهوم را کشف کرده، اما همیشه با آدم بوده است. آرنت در توضیح بیشتر می نویسد که تفکر گفتگوی خاموش آدمی با خویشتن است. یعنی زمانی که انسان فکر می کند، از یک فرد تبدیل به دو فرد می شود، دو نفری که با هم در حال گفتگو هستند: «انسانی که می تواند خود را مخاطب قرار دهد و در عین حال همراه و مصاحب خود باشد؛ در مقابل، انسان بی کس انسانی است که نمی تواند خود را به این دو - تن - در یک - تن منقسم کند. انسانی که به تعبیر یاسپرس در غیاب خویشتن (و به عبارتی یکه و بدون همراه و مصاحب) به سر می برد.»

از نظر آرنت «کشف بزرگ سقراط این بود که ما می توانیم علاوه بر دیگران با خودمان هم معاشرت کنیم؛ معاشرتی که در روند واقعی تفکر حاصل می شود و امکانی همیشه حاضر برای هر کسی است. هر کسی که دقت می کند کاری انجام ندهد که باعث شود دوستی و هماهنگ زیستن این دو تن در یک تن با یکدیگر محال شود.»

از همین دیدگاه، انسان بی کس، برخلاف انسان تنها، انسانی است که تلاش می کند هیچ گاه آن گفتگوی خاموش را که در تنهایی روی می دهد و ما آن را تفکر می نامیم، آغاز نکند. او در هراس از خود و مواجهه با نیمه پرسشگرش، دنبال کسی است که با او حرف بزند و به احتمال بسیار، چنین کسی را هم نمی یابد.

تنهایی با بی کسی متفاوت است. شاید بتوان بی کسی را تنهایی فیزیکی دانست، که نازل ترین احساس تنهایی است و رنج ناشی از آن نیز بستگی تام به بدنی دارد که این تنهایی را با خود حمل می کند. وقتی نتوانیم با افرادی دیگر باشیم یا ارتباط برقرار کنیم، این تنهایی که محصور بودنی طبیعی و فیزیکی نیز در ذات خود دارد، رخ می نمایاند. انسانی که دچار اینگونه تنهایی شده از منظر روانشناسی و جامعه شناسی به فردی منزوی تبدیل می شود که توانایی برقراری ارتباط با دیگران را از دست داده و دچار نوعی انزواجویی شده است. تنهایی در این نوع خود قابل درمان است. اما آن تنهایی دیگر؟ تنهایی از نوع گفتگوی پرمجادله میان دو نیمه انسانی؟ یا قطع ارتباط آن؟ آیا تنهایی را می توان درمان کرد؟ چرا بسیاری احساس تنهایی می کنند؟ آیا تنها بودن بد است؟ آیا تنها بودن با افسرده بودن، یکی است؟

تنهایی در دنیای ما
روزگار ما، بسیاری از افراد را در خانه هایشان حبس کرده تا به جای دیدن واقعی آدم ها، از میان دالان های دنیای مجازی برای همدیگر شکلک بفرستند و خوش باشند. ما در فضای مجازی بسیار «قربون صدقه» هم می رویم و جملات محبت آمیز می گوییم اما آیا این کمی از حس محبت خواهی انسانی را جبران می کند؟ آمار کسانی که در همین فضای مجازی احساس تنهایی می کنند، نشان می دهد که جواب این سوال منفی است.

دنیای ما به دو شیوه انسان ها را تنها و افسرده کرده است. در اینجا حتی شاید بتوانید تنها و بی کس را یکی تصور کنید. در برخورد اول، توان فکر کردن را از ما می گیرد و اجازه نمی دهد به گفتگوی درونی با خودمان بپردازیم، از خودمان انتقاد کنیم، گاهی به تشویق خودمان بپردازیم و خلاصه اینکه انسان های مستقلی باشیم.

از طرف دیگر، ارتباط های ما را محدود کرده است. شما به سادگی می توانید به این نتیجه برسید که آدم های نسل های قبل، دوستان کمتری داشتند و همین دوستان کم را به خود بسیار نزدیک می دیدند. ما برعکس، دوستان زیادی داریم که تقریبا با هیچ کدامشان احساس نزدیکی نمی کنیم.

با این توضیح و تفسیر آیا می توان تنهایی را معنا کرد؟ آیا می توان گفت که آدم ها در مواقعی که درک نمی شوند، تنهایند؛ زمانی که با هم صحبت خود در یک راستا نیستند، تنهایند؛ زمانی که از حال و آینده نگرانند، تنهایند؟ آیا می توان پذیرفت انسان ها زمانی که به آینده امیدی ندارند، تنهایند؛ زمانی که از گذشته نالانند، تنهایند؟ یا هنگامی که تایید نمی شوند، تحسین نمی شوند، پذیرفته نمی شوند، با هم همخوان نمی شوند، تنهایند؟

شاید اگر از این زاویه نگاه کنیم، بیشتر بتوانیم فردی مثل کرت کویین را درک کنیم. او با اینکه در محاصره هوادارانش بود اما هرگز نمی توانست آن چیزی باشد که خود می خواست. او باید آن چیزی می شد که دیگران از او انتظار داشتند. او نیاز به محبتی از جنس خودش داشت و نه طرفداری از جنس افراد بی شمار. شاید اینها دلایل مناسب یا دقیقی نباشد اما دست کم می تواند به ما نشان دهد که انسان هر چه جلوتر می رود، تنهایی پیچیده تری خواهد داشت.

چرا بعضی ها منزوی می شوند؟
می گویند افراد به سه دلیل منزوی می شوند. دلیل اول آن است که آنها احساس می کنند که هم صحبتی نمی توانند داشته باشند یا گفتگوی با خویشتن را از گفتگوی با افراد دیگر، بیشتر دوست می دارند. به قول حافظ «دلا خو کن به تنهایی، که از تن ها بلا خیزد/ سعادت آن کسی دارد که از تن ها بپرهیزد».

اما کسانی دیگر هم هستند که به دلیل انزوایی که جامعه بر آنها تحمیل می کند، به کنجی می خزند و تنهایی خودخواسته ای ندارند. این دسته، نه تنها از بیرون احساس تنهایی می کنند، که از درون هم خالی اند. در نتیجه تنهایی دردآوری دارند. دسته سوم، افرادی هستند که تنهایی منفعل دارند.

تنهایی این دسته از افراد به این دلیل نیست که بخواهند تنها باشند. حتی در بسیاری از موارد، جامعه هم فرد را نفی نمی کند. در این شرایط سوم، فرد به انزوا پناه می برد چون می خواهد از این مسیر، توجه دیگران را به خود بیشتر جلب کند. این امکان وجود دارد که افرادی که از جامعه دور می شوند، می توانند بار دیگر توسط جامعه دیده شوند.

نیچه، سقراط و تنهایی
درست است که مطابق گفته هانا آرنت، سقراط مفهوم تنهایی را کشف کرد و نشان داد که انسان می تواند با خود به گفتگو بپردازد و تنها باشد اما افرادی همچون نیچه این فلسفه را بسط دادند و نشان دادند این تنهایی می تواند تا اندازه ای پیچیده باشد.

نیچه نظراتش را بر مبنای نظرات ارسطو بنا نهاده است. ارسطو می گوید که «برای تنها زیستن یا حیوان باید بود یا خدا». نیچه می گوید که برای تنها بودن، «فیلسوف» هم می توان بود و این همان نکته ای است که بعدها هانا آرنت از آن بهره می گیرد و آن چیزهایی را می گوید که در ابتدای همین متن آمده است.

از این دیدگاه، نیچه بزرگترین منتقد دنیای مدرن است، دنیایی که می خواهد همه آدم ها را شبیه به هم کند و تفاوت ها را از بین ببرد. او معتقد است که هر کس از گفتگوی درونی خود با خودش کل می گیرد و هویت می یابد. به باور نیچه، هر انسانی از آن روی که تا حدودی فیلسوف است، پتکی به دست دارد برای شکستن بت شهروندی، برای حمله به قاعده ای که می گوید «بت های دروغی را بشکن» و دنیای خود را بساز و این همان چیزی است که گابریل گارسیا مارکز هم آن را کشف می کند و می نویسد.

مارکز به خوبی نشان می دهد که جهان ذهنی ما، جهانی که می تواند ما را از پوچی جهان بیرون دور کند، همان اسطوره ذهنی ماست. همان تنهایی ماست و این تنهایی، افسردگی نیست. این تنهایی، سایه نارونی است که تا ابدیت جاری است.

مارکز و بسیاری کشف کرده اند که انسان تنهاست و بخشی از این تنهایی را به این دلیل به همراه دارد که اندیشه کردن را از یاد برده است. مارکز و بسیاری دیگر از فلاسفه به درستی می گویند و می دانند که همه تنهایند. با این تفاوت که برخی چشم بر این تنهایی می بندند و خود را به حماقت می زنند و برخی دیگر کشفش می کنند و می کوشند آن را تحلیل کنند. با این همه چرا این تنهایی وجود دارد؟ چرا انسان نمی تواند از تنهایی فرار کند؟ اصلا تنهایی یعنی چه؟

جملات قصار در مورد تنهایی
* در آن زمان که به شدت احساس تنهایی می کنی، مطمئن باش که یکی برای دیدنت لحظه شماری می کند. (ویلیام شکسپیر)
* آنچه را آفریده ام، فقط ثمره تنهایی است. (فرانتس کافکا)
* اگر زیبایی را آواز سردهی، حتی در تنهایی بیابان، گوش شنوا خواهی یافت. (جبران خلیل جبران)
* مهم نیست که چقدر منزوی هستید و چه میزان احساس تنهایی می کنید. اگر کار خود را به راستی و خودآگاهانه انجام دهید، یاران ناشناخته می آیند و شما را فرا می خوانند. (میگوئل سروانتس سآودِرا)
* معشوق در چشم عاشق، همیشه تک و تنهاست. (والتر بنیامین)
* هیچ دیواری آنقدر بلند نیست که ما را از تنهایی و نومیدی انسانی دیگر جدا نگه دارد. (لئوبوسکالیا)
* در تنهایی، صداها طنین دیگری دارند. (نیچه)
* در تمام دوران طولانی تاریخ بشر چیزی وحشتناکتر از احساس تنهایی وجود نداشته است. (نیچه)
* تنهایی رفتار مرا رقم می زند نه انسان ها. (فرناندو پسوا)
* هر کس در دنیا باید یکی را داشته باشد که حرف های خود را به او بزند؛ آزادانه و بدون رودربایستی و خجالت. به راستی انسان از تنهایی دق می کند. (ارنست همینگوی)
* تنهایی، همان بیماری روح بشر است. (هرگسلی)
* آنکه شیرینی تنهایی و آرامش را چشید، از ترس و گناه رهایی یافته است. (بودا)
* هیچ چیز جز در تنهایی انجام پذیر نیست. در این دوران، تنها بودن و در تنهایی زیستن کار دشواری است. (پابلو پیکاسو)

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    هزینه کردن در کدام یک از موارد برای شما لذت‌بخش تر است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1026
  • کل نظرات : 264
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 219
  • آی پی امروز : 437
  • آی پی دیروز : 42
  • بازدید امروز : 2,653
  • باردید دیروز : 83
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,736
  • بازدید ماه : 3,123
  • بازدید سال : 19,263
  • بازدید کلی : 1,552,204