با گوشیت چیکار کردی، که
هرچی زنگ میزنم ،
میگه؛
مشترک مورد نظر خوشگله، بوسیدنش مشکله!!
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
1 | 1545 | spwrrhymy |
![]() |
2 | 1460 | spwrrhymy |
![]() |
1 | 1155 | mr_sabbagh |
![]() |
2 | 1385 | mr_sabbagh |
![]() |
0 | 986 | fns4565 |
![]() |
0 | 1094 | fns4565 |
![]() |
2 | 1399 | millad1369 |
![]() |
1 | 1159 | millad1369 |
![]() |
0 | 902 | armanfanii |
![]() |
0 | 893 | armanfanii |
![]() |
0 | 877 | armanfanii |
![]() |
0 | 865 | armanfanii |
![]() |
0 | 824 | armanfanii |
![]() |
0 | 821 | armanfanii |
خیابونی گم میشه تو بغض و درد
تو بارون مگه میشه عاشق نشد؟
تو بارون مگه میشه گریه نکرد؟
مگه میشه بارون بباره ولی
دل هیشکی واسه کسی تنگ نشه
چه زخم عمیقی توی کوچههاست
که بارون یه شهرو به خون میکشه
تو هر جای دنیا یه عاشق داره
با گریه تو بارون قدم میزنه
خیابونا این قصه رو میدونن
رسیدن سرآغاز دل کندنه
هنوز تنهایی سهم هر عاشقه
چه قانون تلخی داره زندگی
با یه باغی که عاشق غنچههاست
چه جوری میخوای از زمستون بگی
یه وقتا یه دردایی تو دنیا هست
که آدم رو از ریشه میسوزونه
هر عشقی تموم میشه و میگذره
ولی خاطرش تا ابد میمونه
گاهی وقتا یه جوری بارون میاد
که روح از تن دنیا بیرون میره
یکی چتر شادیشو وا میکنه
یکی پشت یه پنجره میمیره
تو هر جای دنیا یه عاشق داره
با گریه تو بارون قدم میزنه
خیابونا این قصه رو میدونن
رسیدن سرآغاز دل کندنه
هنوز تنهایی سهم هر عاشقه
چه قانون تلخی داره زندگی
با یه باغی که عاشق غنچههاست
چه جوری میخوای از زمستون بگی
ساده بودی مث سایه .. مث شبنم رو شقایق
مث لبخند سپیده .. مث شب گریهی عاشق
بی تو شب دوباره آینه .. روبروی غم گرفته
پنجره بازه به بارون .. من ولی دلم گرفته
واژه رنگ زندگی بود .. وقتی تو فکر تو بودم
عطر گل با نفسم بود .. وقتی از تو میسرودم
وقت راهی شدن تو .. کفترا شعرامو بردن
چشام از ستاره سوختن .. منو به گریه سپردن
رفتی و شب پر شد از من .. از من و دلواپسیها
رفتی و منو سپردی .. به زوال اطلسیها
واژه رنگ زندگی بود .. وقتی تو فکر تو بودم
عطر گل با نفسم بود .. وقتی از تو میسرودم
ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم
هر جا که پا میذارم تو رو اونجا میبینم
یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود
قصهی غربت تو قد صد تا قصه بود
یاد تو هر جا که هستم با منه
داره عمر منو آتیش میزنه
تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد
گونههای خیسمو دستای تو پاک میکرد
حالا اون دستا کجاس اون دوتا دستای خوب
چرا بیصدا شده لب قصههای خوب
من که باور ندارم اون همه خاطره مرد
عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد
آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده
انگار از اون بالاها گریه هامو ندیده
یاد تو هرجا که هستم با منه
داره عمر منو آتیش میزنه