عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
1 | 1545 | spwrrhymy |
![]() |
2 | 1460 | spwrrhymy |
![]() |
1 | 1155 | mr_sabbagh |
![]() |
2 | 1384 | mr_sabbagh |
![]() |
0 | 986 | fns4565 |
![]() |
0 | 1094 | fns4565 |
![]() |
2 | 1399 | millad1369 |
![]() |
1 | 1159 | millad1369 |
![]() |
0 | 902 | armanfanii |
![]() |
0 | 893 | armanfanii |
![]() |
0 | 877 | armanfanii |
![]() |
0 | 865 | armanfanii |
![]() |
0 | 824 | armanfanii |
![]() |
0 | 821 | armanfanii |


ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ
ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻝ ﻣــــــﻦ ﺑﺎﺷﺪ !

تو من را بهتر می شناسی
وقتی لبخند می زنم
یعنی دریاچه ای آرام در صبح ام
یعنـــــی
آنقدر دوستت دارم
که هیچ سنگریزه ای
خوشبختی ام را به هم نمی زند !

درخت هم که باشی
مـــن
دارکوبی می شوم که هفتاد و سه بار در دقیقه
تو را می بوسد . . .

عاشقانه ترین حرفی که یه پسر میتونه به یه دختر بگه اینه:
عــــــــزیزم، دختری که قراره بعد از تو عاشقش بشم دخترمونه!

ﺑﻌﻀﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﺴﺮﺍ ﻫﺴﺘﻦ ...
ﮐﻪ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﻃﺮﻓﺸﻮﻧﻮ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ..
ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺩﻟﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺮﻩ ..
ﺗﻮ ﺭﻭﯼ ﺍﻭﻥ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻠﺸﻮﻥ ﻭﺍﯾﺴﻪ ﺑﮕﻪ :
ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺑﯽ ﻟﯿﺎﻗﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺍﺫﯾﺘﺶ ﮐﻨﯽ

پسر : سلام عزیزم، چطوری؟
دختر : سلام گلم، خیلی بد (با صدای پر از بغض و ناراحت)
پسر : چرا؟ چی شده؟
دختر : باید جدا بشیم
پسر : چراااااا؟
دختر: یه خانواده ای من رو پسندیدن واسه پسرشون.
خانواده منم راضین ( شروع کرد به گریه کردن)
الانم باید ازت تشکر کنم بخاطر همه چیز...
باید برم خونه چون مادر پسره اومده میخواد من رو ببینه...
پسر : اشکات رو پاک کن...تا بهتر جلو چشم بیای...
چون مادرم نمیخواد عروسش رو غمگین ببینه....
سلامتی پسرایی که جای درآوردن لباس عشقشون لباس عروس تنش میکنن

عشـــ♥ـق یعـــــنی :
وقــتـــــی ناراحــــــتم ، وقتــــــــی بغض کـردم ...
بغلم کـــنی و بگـــــــی :
ببیـــنم چشـــــماتو ! منـــو نـــــــگاه کن !
اگه گریــــــــــه کنی ، قـــــــــــهر میکنم میرمـا ...!!

یه وقتهایی دلم میخواد یکی از پشت سر چشمام رو بگیره ازم بپرسه : اگه گفتی من کیم؟
منم دستاشو بگیرم بگم هر کی هستی باش ولی پیشم بمون!

شب بارونی....
من و بارون وشب و تو
تو سکوت این خیابون
نم نم بارون اشک ها
بوسه ی ما زیر بارون
من و تو بوسه ای از نور
لرزش اشک روی گونه
طعم لب های قشنگت
گرمی دستِ رو شونه
کاشکی که همیشگی شه
این شب و این لحظه هامون
کاشکی عشق همیشه باشه
تا تموم شه غصه هامون
جمله ی (دوسِت دارم)رو
از زبون تو شنیدم
هرچی خوبیه تو دنیا
من تو چشمایِ تو دیدم
تو میگی: بارون قشنگه
من میگم: اگه تو باشی
تو میگی: به هم رسیدیم
من میگم: نری جداشی!
تو میگی: باهات میمونم
از الان تا به قیامت
دستامو میگیری و من
باز خیالم میشه راحت!
پا به پای هم که میریم
دست تو رو شونه هامه
دیگه غصه ای ندارم
هرچی شادیه،باهامه!

اندامش اونقدر متناسب بود که هر دختری حسرتشو بخوره .
با شیطنت نگام می کرد .
تا نزدیکش می شدم از دستم فرار می کرد .
مثل بچه ها .
قایم می شد ٫ جیغ می زد ٫ می پرید ٫ می خندید …
وقتی می گرفتمش گازم می گرفت .
بعد یهو آروم می شد .
به چشام نگاه می کرد .
اصلا حالی به حالیم می کرد .
دیوونه دیوونه …
چشاشو می بست و لباشو میاورد جلو .
لباش همیشه شیرین بود .
مثل عسل …
بیشتر شبا تا صبح بیدار بودم .
نمی خواستم این فرصت ها رو از دست بدم .
می خواستم فقط نگاش کنم .
هیچ چیزبرام مهم نبود .
فقط اون …
من می دونستم (( بهار )) سرطان داره .
خودش نمی دونست .
نمی خواستم شادیشو ازش بگیرم .
تا اینکه بلاخره بعد از یکسال سرطان علایم خودشو نشون داد .
بهار پژمرد .
هیچکس حال منو نمی فهمید .
دو هفته کنارش بودم و اشک می ریختم .
یه روز صبح از خواب بیدار شد ٫
دستموگرفت ٫
آروم برد روی قلبش ٫
گفت : می دونی قلبم چی می گه؟
بعد چشاشو بست.
تنش سرد بود .
دستمو روی سینه اش فشار دادم .
هیچ تپشی نبود .
داد زدم : خدا …
بهارمرده بود .
من هیچی نفهمیدم .
ولو شدم رو زمین .
هیچی نفهمیدم .
هیچکس نمی فهمه من چی میگم .
هنوز صدای خنده هاش تو گوشم می پیچه ٫
هنوزم اشک توی چشام جمع می شه ٫
هنوزم دیوونه ام.

چشاش مثل یه چشمه زلال بود ٫صاف و ساده …
وقتی در گوشش آروم زمزمه می کردم : دوستت دارم ٫
نخودی می خندید و گوشمو لیس می زد .
شبا سرشو می ذاشت رو سینمو صدای قلبمو گوش می داد .
من هم موهاشو نوازش میکردم .
عطر موهاش هیچوقت از یادم نمیره .
شبای زمستون آغوشش از هر جایی گرم تر بود .
دوست داشت وقتی بغلش می کردم فشارش بدم ٫
لباشو می ذاشت روی بازوم و می مکید٫
جاش که قرمز می شد می گفت :
هر وقت دلت برام تنگ شد٫ اینجا رو بوس کن .
منم روزی صد بار بازومو بوس می کردم .
تا یک هفته جاش می موند .
معاشقه من و اون همیشه طولانی بود .
تموم زندگیمون معاشقه بود .
همیشه بعد از اینکه کلی برام میرقصید و خسته می شد ٫
میومد و روی پام میشست .
دستمو می گرفت و می ذاشت روی قلبش ٫
می گفت : میدونی قلبم چی می گه ؟
می گفتم : نه
می گفت : میگه لاو لاو ٫ لاو لاو …
بعد می خندید . می خندید ….
منم اشک تو چشام جمع می شد .

چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره .
رنگ چشاش آبی بود .
رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ…
وقتی موهای سیاهشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم
مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه .
دوستش داشتم .
لباش همیشه سرخ بود .
مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه …
وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد که اشک توی چشمام جمع میشد.
دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم .
دیوونم کرده بود .
اونم دیوونه بود .
مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد .
دوست داشت من به لباش روژ لب بمالم .
می دونست وقتی نگام می کنه دستام می لرزه .
اونوقت دور لباش هم قرمز می شد .
بعد می خندید . می خندید و…
منم اشک تو چشام جمع میشد .
صدای خنده اش آهنگ خاصی داشت .
قدش یه کم از من کوتاه تر بود .
وقتی می خواست بوسش کنم ٫
چشماشو میبست ٫
سرشو بالا می گرفت ٫
لباشو غنچه می کرد ٫
دستاشو پشت سرش می گرفت و منتظر می موند .
من نگاش می کردم .
اونقدر نگاش می کردم تا چشاشو باز می کرد .
تا می خواست لباشو باز کنه و حرفی بزنه ٫
لبامو می ذاشتم روی لبش .
داغ بود .
وقتی می گم داغ بود یعنی خیلی داغ بود .
می سوختم .
همه تنم می سوخت .
دوست داشت لباشو گاز بگیرم .
من دلم نمیومد .
اون لبامو گاز می گرفت .

هر روز تنگ غروب تو سربازی
صفا داره لب مرز تیر اندازی
تا چهل چراغ پادگان روشن میشه
سر دیگ عدسی غوغا میشه
توی دیگ عدس ، افتاده یک مگس
بخورم ، نخورم گرسنه می مونم
قدر آش ننم رو حالا می دونم

به دوستم میگم من از لبنیات بدم میاد میگه یعنی ماستم نمی خوری؟
پَـ نه پَـ از اونجایی که ماست جزو سبزیجاته می خورم

به رفیقم میگم شارژر سوزنی داری؟
میگه می خوای موبایلتو شارژ کنی؟
پـَـ نـَـ پـَـ می خوام دگمه لباسمو باش بدوزم!

ندیدن َت . . .
انتظار َت . . .
گمشدن َت . . .
رفتن َت . . .
نبوسیدنَ ت . . .
جای خالی َت . . .
نیامدنَ ت . . .
با خود در این فکرم ، من خود ” لغت نامه ” درد م !

خدایـــــــــــــــا
مگه بهم نگفتی حق انتخاب داری پس چرا انتخابم در اغوش دیگریست

خدایا کلی بارون فرستادی…تا لکه ها رو از دلم بشویی…من که گفتم…لکه نیست…زخمه!
ساده لباس بپوش!
ساده راه برو !
اما در برخورد با دیگرام ساده نباش!!
زیرا سادگیت را نشانه میگیرند!
برای درهم شکستن غرورت…

مرخصی ندارد!
حتی وقت استراحت ندارد!
حقوق و مزایا ندارد!
بیمه ندارد!
ترفیع پست و مقام ندارد!
استعفا یا اخراج شدن ندارد!
بازنشستگی و از کار افتادگی ندارد!
با این حال ، دوست داشتنی ترین شغل دنیاست ، عاشق تو بودن!

تمام زندگی ام را حراج کردم ولی او رفت و گفت : هیچ ارزانی بی علت نیست !

‘در آغوش خودم هستم …
من خودم را در آغوش گرفته ام ! نه چندان با لطافت …
نه چندان با محبت …
اما وفادار … وفادار …!

خدایا…
خیلی ها دلمو شکستن ؛ دیگه تحمل ندارم !
شب بیا باهم بریم سراغشون ….
من نشونت میدم ؛
تو ببخششون … !!!

آخرین تصمیم من دست های تـــــــــو بود !
گرفتم و دور شدم …

بانو !
آن پیرهن قرمز پولک دارت را بپوش و مثل یک ماهی به آغوش من بیا …
من هنوز دریا دریا تو را دوست دارم …

شاید بتونم یه روزی تو و خاطراتتم مثل سیگارم دود کنم

مرد را فقط مرد می فهمد و دود سیگارش


بـ ه هر ک ـی اعتماد کـردم
آخرش بهم فهمـوند
خریتـَم حد ـی داره...!

پسرجون!
دختر وَرَق نیست بُرِش بزنی !
سوزن پرگار نیست دورِش بزنی !
نوکرت نیست سرش غـُر بزنی !
عابر بانکِت نیست واسَش هِی کنتور بزنی!
دختر جُونه ، میخوایش باس خواهش کنی !
آزاده ، نمیتونی رامِش کنی !
حَرفِش حَرفه ، نباس امتحانِش کنی !
اگه ناراحته سعی نکن ، تو نمیتونی آرومِش کنی !
دَر ِقلبش که روت بسته شد ، عمرا بتونی بازش کنی !
بیخودیَم زور نزن ، نمیتونی با عجیجمات خوابش کنی !
گفتم که ، ♥دختر♥ جُونه!...
آنكــہ دستَش را اینقدر مُحــكم گرفته اﮮ
دیروز عاشــق ِ مـטּ بود...
دستانت را خستــہ نكـטּ !
محكم یا آراґ ....
فرقے نــــدارد براے او
فردا تــو هَم تَنهـــایۓ ...
زندگی در حال بارگیری است ، لطفا صبر کنید !
سرعت خوشبختی بسیار کم است ، تا زندگی ات لود شود عمرت تمام شده

این روزهــــا زیادی ساکتــــ شده ام
حرفــــ هایم نمی دانم چــــرا به جای گلــــو ،
از چشــــم هایم بیرونــــ می آیند . . .

بگو ..
یک بار هم تو بگو دوستت دارم
نترس...
من اسمان را نگه داشتم که به زمین نیاید.......

دلم میسوزه برای خودم بری خودمی که
یه روز موریانه ها جسدم رو میخورن
جسدی که یه روز پره آرزو پره حسرت بود
حسرت یه خنده از ته دل ...
حسرته یه حرف خوب یه کلمه محبت آمیز
حسرت یه عشق پاک دلم برای خودم میسوزه
خودم بمیرم برات که یه روز خوش ندیدی
خودم الهی فدایی گریه شبات بشم
ناراحت نباش خدایی دله کوچیک تو خیلی بزرگه
غصه نخور خودم الهی فدات شم همه چی درست میشه
روزی دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، پرسید: «چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟»
پسر جواب داد: «دلیلشو نمیدونم؛ اما واقعاً دوسِت دارم!»
- تو هیچ دلیلی نمیتونی بیاری؛ پس چطور دوسم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟
- من جداً دلیلشو نمیدونم؛ اما میتونم بهت ثابت کنم
- ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی!
- باشه.. باشه! میگم؛ چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، باملاحظه هستی، بخاطر لبخندت..
آن روز دختر از جوابهای پسر راضی و قانع شد.
متأسفانه، چند روز بعد، دختر تصادفی وحشتناک کرد و به حالت کما رفت.
پسر نامهای در کنارش گذاشت با این مضمون:
«عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم؛ اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟ نه! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم! گفتم بخاطر اهمیت دادنها و ملاحظه کردنات دوسِت دارم؛ اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم! گفتم واسه لبخندات عاشقتم؛ اما حالا نه میتونی بخندی و نه حرکت کنی! پس منم نمیتونم عاشقت باشم! اگه عشق همیشه دلیل بخواد مث الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره! واقعاً عشق دلیل میخواد؟ نه! معلومه که نه! پس من هنوز هم عاشقتم.»

من گمان می کردم
رفتنت ممکن نیست ..
رفتنت ممکن شد
حال
باورش ممکن نیست ..
چــــــه مــــــــعــــــــادلــــ ــــه ی نــــــــا بــــــــرابــــــــری ؛
من برای دیدنت چشم هایم را میبنــدم و تو برای ندیدنــم !
تعداد صفحات : 2