کاریکاتور تقاضای یک نارنجک برای ازدواج با نارنجک دیگر!!!
کاریکاتور ضامنی که برداشته شد و نارنجک منفجرشد!!!
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
1 | 1545 | spwrrhymy |
![]() |
2 | 1460 | spwrrhymy |
![]() |
1 | 1155 | mr_sabbagh |
![]() |
2 | 1385 | mr_sabbagh |
![]() |
0 | 986 | fns4565 |
![]() |
0 | 1094 | fns4565 |
![]() |
2 | 1399 | millad1369 |
![]() |
1 | 1159 | millad1369 |
![]() |
0 | 902 | armanfanii |
![]() |
0 | 893 | armanfanii |
![]() |
0 | 877 | armanfanii |
![]() |
0 | 865 | armanfanii |
![]() |
0 | 824 | armanfanii |
![]() |
0 | 821 | armanfanii |
کاریکاتور تقاضای یک نارنجک برای ازدواج با نارنجک دیگر!!!
کاریکاتور ضامنی که برداشته شد و نارنجک منفجرشد!!!
یه روزی روزگاری داشتم سنگ بود اما نه به اندازه قلب سنگیت،تلخ بود اما نه به اندازه تلخیت،بی رحم و گرگ بود اما نه به اندازه بی رحمیت.
دلم روزی بی عشق بود آزاددددد،اما روزی اسیرت شددددد روزی عاشقتتتتت شد.اما تو چی؟تو کی پیش من بودی؟
اینقد زل زدی تا عاشق نگات شدم اما ...... بعد رفتنت شکستم خورد شدم.....مثل شیشه ... دیگه تمومه کارم بی تو .بای
یه نفر باید باشه , یکی اونقدر بخوادت
اونقدر دیوونت باشه و به روی خودش نیاره !
اونقدر منتظر فرصت باشه تا بهت بگه چقدر دوستت دارده !
اونقدر که وقتی موقعیتش جور شد
وقتی همه چیز مساعد شد
وقتی خجالتش ریخت
وقتی فهمید دلت به دلش راه داره
بی مقدمه با تمام وجودش بغلت کنه و بهت بگه :
تو چیکارم کردی که باعث شدی اینقدر بخوامت , خیلــــــــــی !!!
و هـَمین روزمــرگــے هاسـت ..
حاشیــه ســازِ لبخنـــدهــامان
تـو امـــــا ٬
از آنِ هر لــحظـه مـی شوی
قــلم میـــزنــے ..
تــراژِدی هایِ تَــمـــام روزگــارم را !
دیوانه ام می کند …!
فکر اینکه .. زنده زنده .. نیمی از من را .. از من جدا کنند !
لطفا … تا زنده ام بــــــــــــــــــمان…
كنارت
اوج
ميگيرم
حواست نيست...
گاهی دانســتن دوبـــــــاره ی یک بودن
میتواند سوســــــوی چراغ کوچکی از امیـــــد را
در دلی زنـــــــده کند
گاهی لازم است به آنـــــهایی که برايت مهمند
بفهمــــــــانی که هستــــــی...
تا آخــرش...
امشب از خوابِ خوش گريزانم
كه خيالِ تو خوش تر از خواب است
هم می زنم این قهوه یِ تلخِ قجری را
تا فکرِ تو شاید برساند شکری را
من خاطره می نوشم و با یادِ تو خوبم
برسان خودت را و پایان بده این تلخ گري را
بعد از گله و اخم بگو سیب و
پر رنگ، لبخند بزن تا بنویسم اثری را
حالا که حواسم به تو پرت است ،بگیرند
از دست من این هوش و حواس بشری را
با قاشق خود شعر نوشتم، و مدادم
هم می زند این قهوه یِ تلخِ قجری را
برایت از خودت مینویسم...
از تو که هستی و بودنت،ماندن این روح را
در جسمم تضمین می کند...
برایت از خودم مینویسم...
از خودم که کودکانه پا میکوبم بر زمین در طلب آغوش تو...
برایت از سکوت و فریاد ها می نویسم...
سکوت به وقت دلتنگی...
و فریاد به وقت سکوت...
می نویسم...
از گرمی دستانت که به خواب برد،کابوس های بی وقفه ام...
تنها برایت از عشق می نویسم...
چرا که نمی گنجد عشقت در فهم واژه هایم...
باران که می بارد عمیق تر نفس می کشم...
انگار که این هوای بارانی تو را بلعیده باشد...
اگه میدانستم کدام قطره بارون میهمان گونه هایت بود
بوسه بارانش میکردم...
چشم در چشم آسمان می دوزم و می خندم...
باران که می بارد،من با تو زیر یک سقفم،زیر چتر آسمان
صدایــــم پچ پچ قطره هارو بر هم میزند...
این منم که می غرم بر آسمان...
گوش کن
اي آرامِ جان
دوستت دارم با دل و جان
چـــه حس غریبی ست وقتــی تمام چشم ها به تو خیــره مـی شود...
و تــو حتی یک نگــاه هم نمـی توانـی نثار آنـها کنـی...
چــه حس غـریبـی ست که تو به همه لبخـند مـی زنی...
و دیگران فقــط به تو خیره می شوند...
چــه حس غریبـی ست که تو با همـه مهربانـی...
و همه با تـو نا مهـربان...
و چــه حس غریبــی ست کــه تــو تنهــا تــرینــی....
چقدر پر ميكشد دلم
به هواي ❤تو❤
انگار تمام پرنده هاي جهان در قلبم
آشيانه كرده اند
گاهي دلي براي تو دلتنگ مي شود،
گاه رنگها براي تو بيرنگ مي شود .
گاه خاطري به ياد تو خشنود و دلخوش است ،
گاهي لبي براي تو لبخند ميزند .
گاهي نفس ز سينه نمي آيد از غمت ،
گاهي ز شوق بودنت ، نفسي بند مي شود
جایــے در ایــטּ ڪره ے خاڪے . .
تــو نفـس میڪشـے و مـטּ …
از هــماטּ نفـس هایتـــ ،،، نفـس میڪشم آرام مــی شوم !
تـو بــاش !!!
هـوایـتـــ ! بـراے زنده مانـدنـم ڪافـــے ستـــ
“ من ” به “ تو ” بستگی دارم . . .
حال من را از خودت بپرس !
تعداد صفحات : 3