دوست داشتن تو...
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد !!!
زیبا بود امـــــا...شوخی بود !!!
حالا...تو بی تقصیری !!!
خدای تو هم بی تقصیر است !!!
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم... !!!
تمام این تنهایی...تاوان جدی گرفتن آن شوخی است...
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
1 | 1545 | spwrrhymy |
![]() |
2 | 1460 | spwrrhymy |
![]() |
1 | 1155 | mr_sabbagh |
![]() |
2 | 1384 | mr_sabbagh |
![]() |
0 | 986 | fns4565 |
![]() |
0 | 1094 | fns4565 |
![]() |
2 | 1399 | millad1369 |
![]() |
1 | 1159 | millad1369 |
![]() |
0 | 902 | armanfanii |
![]() |
0 | 893 | armanfanii |
![]() |
0 | 877 | armanfanii |
![]() |
0 | 865 | armanfanii |
![]() |
0 | 824 | armanfanii |
![]() |
0 | 821 | armanfanii |
دوست داشتن تو...
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد !!!
زیبا بود امـــــا...شوخی بود !!!
حالا...تو بی تقصیری !!!
خدای تو هم بی تقصیر است !!!
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم... !!!
تمام این تنهایی...تاوان جدی گرفتن آن شوخی است...
هی روزگار...!
من بدرک...!
خودت خسته نشدی از دیدن درد کشیدن من؟!
از آن زمان که آرزو چو نقش از سراب شد
تمام جستجوی دل سوال بی جواب شد
************
نرفته کام تشنه ای به جستجوی چشمه ها
خطوط نقش زندگی چو نقشه ای بر آب شد
ابری به پهنای زمین در من فرود اید
اگر آن اشک سیل آسا...ره پنهانی دل را به سوی دیده بگشاید :
لهیب درد خاموش مرا تسکین نخواهد داد
غم تلخ مرا از خاطرم بیرون نخواهد برد
من از داروی شور اشک در شب های بیداری
چه امیدی به غیر از این توانم داشت
که درد تازه ای بر دردهای من نیفزاد
چنان گمگشته در خویشم که هیچم رهنمایی نیست
چنان برکنده از خاکم که از من نقش پایی نیست
کجایی ای دیار دور...ای گهواره دیرین
که از نو تن به آغوشت سپارم در دل شب ها
به لالایی نسیمت کودک آسا دیده بربندم
به فریاد خروست دیده بردارم ز کوکب ها
دیار دور من ای خاک بی همتای یزدانی
خیالت در سر "زردشت"و مهرت در دل "مانی"
تو را ویران نخواهد ساخت فرمان تبهکار
تو را ویران نخواهد ساخت آتش های شیطانی
اگر من تلخ میگریم چه غم...زیرا تو میخندی
اگر من زود می میرم چه غم...زیرا تو می مانی
بمان...! تا دوست یا دشمن...تو را همواره بستاید.
" نادر نادرپور "
یک امشب میهمان این دیارم
چو ماه از پشت خرمن ها برآید...
به دیدارم بیا چشم انتظارم
به من گفتی که دل دریاکن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
تن از خورشید پر کن ورنه این شب
بیآلاید همه پیچ و خمت را
تن بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگ کوهها در خوابه امشب
به هر شاخی دلی سامان گرفته
دل من در تنم بی تابه امشب
کنار چشمه ای بودیم درخواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی ... من اشک مهتاب
" سیاوش کسرایی "
همچو نی میـــــــــنالم از ســــــــودای دل
آتشــــــــی در ســــــــینه دارم جــــای دل
من کــــــــه با هر داغ ناپیــــــــدای دل
همچو موجــــــــم یک نفس آرام نیســــــت
بس که طوفـــــــانزا بود دریـــــــــای دل
دل اگــــــــر از من گــــــریزد وای من
غم اگـــــــــر از دل گــــــــــریزد وای دل
ما ز رســــــــــوایی بلند آوازه ایــــم
نامــــــــور شد هرکــــــــــه شد رســــــوای دل
خانه ی مــــــــور است و منزلـــــــــــگاه بوم
آســـــــــمان با همــــــــــــت والای دل
گنج عاشــــــــق گوهــــــــر یکتــــای دل
درمیان اشـــــــــک نومیدی رهـــــــــی
خنــــــــدم از امیدواریـــــهای دل
خــــــــــــــــــــــــداونـــــــــــدا...
نه آنقــــــــــــــــــــدر پاکم که کمـــــــــکم کنی
و نه آنقــــــــــــــدر بدم کـــــه رهایم کنی
میــــــــــان این دو گم شده ام
هم خود و هم تو را آزار میــــــــــدهم
هرچه تلاش کـــــردم نتوانســــــــــتم آنی شوم کـــــــــه تو میخواهــــی
و هرگـــــــز دوســــــــــــت ندارم آنی شوم که رهــــــــایم کنی
خـــــــــــــــــــــــــــدایا...
دستــــــم به آســــــــــــــمانت نمی رسد...
امــــا تو کــــه دستت به زمیــــــــــــن می رسد...
بلــــــــــــــــــــــــندم کن خــــــــــــدا !!!
خواستم پاره گریبان کنم از غمت
دستم از ضعف...
دریغا...
به گریبان نرسید...
بی وفایی کن وفایت میکنند
باوفا باشی خیانت میکنند
مهربانی گرچه آیینی خوش است
مهربان باشی رهایت میکنند
شبیه برگ پاییزی...پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ولی هرگز...نخواهی رفت تو از یادم
خداحافظ و این یعنی...در اندوه تو میمیرم
در این تنهایی مطلق...که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی...دلم طاقت نمی آرد
و برف ناامیدی برسرم یکریز میبارد
چگونه بگذرم از عشق؟؟؟
از دلبستگی هایم؟؟؟
چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم؟؟؟
خداحافظ تو ای همپای شبهای غزل خوانی
خداحافظ به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ...بدون تو گمان کردی که میمانم؟؟؟
خداحافظ...بدون من یقین داری که میمانی؟؟؟
دلبستگیت در دل من ریشه دوانید
نفرین به جدایی که براین عشق تبر زد
تا دفن کنم خاطره ها را شده ام دفن
گیرم که بمیرم پس از این مرحله شاید
اگه تو هم مثل من تنهاترين هستي به وبلاک اصلیم یه سر بزن .
نظـــــــــــــر یادتون نره هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
.
.
.
.
اینقدر مرا از رفتنت نترسان
ماندن کنار منــــــــــــ
"لیاقت" میخواست نه "بهانه"
میخواهی بروی ، بـــــــــــرو بلند میگویم
بــــــــــــــــــــدرک که رفتی
عاشقم نیستی لطفی بکن نفرت بورز
بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم میکند...
هرآهنگی که گوش میدهم...
به هر زبانی که باشد
بغضم را میشکند
نمی دانم...
بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است...
شب شکست...
پیمان شکست...
عهدی شکست...
قلبی شکست...
از شکست هر شکستی بر دلم آهی نشست...
مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار الود و دور...یا خزانی خالی از فریاد و شور
خاک میخواند مرا هردم به خویش
می رسند از ره که در خاکم کنند
آه شاید عاشقانم نیمه شب...گل به روی گور غمناکم نهند
یادتان باشد وقتی خورشید میدرخشد...
هرکسی میتواند دوستتان داشته باشد
در طوفان است که متوجه میشوید...
چه کسی واقعا به شما علاقه دارد
از مرگ ماهی میترسم...
وگرنه درد دلم را به دریا میگفتم...
فقط دریا دلش آبی تر از من بود
و من از دریا...دلم دریا
فقط این را ندانستم
چرا گشتم چنین تنهاتر از تنها
به هر آبی شدم آتش
به هر آتش شدم آبی
به هر آبی شدم ماهی
به هر ماهی شدم دامی
و تو این را ندانستی
چرا گشتم چنین عاصی
چرا مهتاب شد سنگ صبورم
چرا بستند پرهای غرورم
چرا ایینه ها را خاک کردند
مرا از رنگ شب سیراب کردند
** سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیست **
** گر در این خلوت بمیرم هیچکس آگاه نیست **
** من در این دنیا به جز سایه ندارم همدمی **
** این رفیق نیمه راهم گاه هست گاه نیست **
عشقهایت را مثل کانال تلویزیون عوض میکنی...
و افتخار میکنی...
که عشق برایت این چنین است!
و من میخندم...
به برنامه هایت که هیچکدام...
ارزش دیدن ندارند...
زبان هیچ استخوانی ندارد...
اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند و چشمی را بارانی کند...
مراقب حرفهایتان باشید...
زن نیــــــستم اگر زنانه پای عشقم نایستم!
من از قبیله ی زلیخا آمده ام...
آنقدر عشــــقت را جار میـــــــــزنم که خدا هم برایم کف بزند...
فرقـی نمی کند...
فرشته باشی یا آدم...
یوسف باشی یا سلیـــــمان
قالیچـــــه ی دل من بدون رمـــز نام تو پرواز نمی کــــند
زنـــــانـــــــــــــه پای عشقم می ایستم
مـــــــــــــردانــــــــــانه دوستم بدار
گرگ ها همیشه زوزه نمیکشند
گاهی هم میگویند:
" دوستت دارم "
و زودتر از آنکه بفهمی بره ای بیش نیستی...
میدرند خاطراتت را...
و تو میمانی و تنی که بوی گرگ میدهد
تو درمن آن تـــــــــب گرمی که آبم میکــــــــند کم کم
نگاهت تیــــــــز چون مســــــتی خرابم میکند کم کم
منم آن کـــــــهنه دیواری به جـــــــــــا مانده از قلعه های ســـــــــــنگ
کـه باد و آفتـــــاب آخر خرابــــــــم میکـــــــند کم کم
بگذار سربه سینه من تا بگویمت اندوه چیست!
عشق کدام است!
غم کجاست!
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان...
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
منتظر لحظه دیدار تو هستم
سهل است که بگویم که گرفتار تو هستم
هرچند که دور از منی و من ز تو دورم
برجان تو سوگند که به یاد تو هستم
آنان که زندگی را بستری از گلهای سرخ میدانند...
همیشه از خوارهای آن شکایت میکنند...
غافل از اینکه هر خوار پله ایست برای به دست آوردن یک گل سرخ
تعداد صفحات : 2