loading...
سایت عاشقانه رویای تلخ
آخرین ارسال های انجمن
mina1995 بازدید : 314 یکشنبه 04 آبان 1393 نظرات (1)
  • خدایا بشکن این آیینه ها را...
  • که من از دیدن آیینه سیرم...
  • مرا روی خوشی از زندگی نیست...
  • ولی از زنده ماندن نا گزیرم
  • از آن روزی که دانستم سخن چیست...
  • همه گفتند : این دختر چه زشت است...
  • کدامین مرد او را می پسندد؟؟؟دریغا دختری بی سرنوشت است...
  • چو در آیینه بینم روی خود را...درآید از درم غم با سپاهی
  • سیه روزی نصیبم کردی اما...
  • نبخشیدی مرا چشم سیاهی...
  • به هرجا پا نهم از شومی بخت...نگاه دلنوازی سوی من نیست
  • از این دلها که بخشیدی به مردم...یکی در حلقه ی گیسوی من نیست
  • مرا دل هست...اما دلبری نیست
  • تنم دادی ولی جانم ندادی
  • به من حال پریشان دادی اما... سرزلف پریشانم ندادی
  • به هرجا ماهرویان رخ نمودند...نبردم توشه ای جز شرمساری
  • خزیدم گوشه ای سر در گریبان...به درگاه تو نالیدم به زاری
  • چو رخ پوشم ز بزم خوب رویان...همه گویند : او مردم گریز است
  • نمی دانند زین درد گران بار...فضای سینه ی من ناله خیز است
  • به هر جا همگنانم حلقه بستند...نگینش دختری ناز آفرین بود
  • ز شرم روی نازیبا درآن جمع...سر من لحظه ها بر آستین بود
  • چو مادر بیندم در خلوت غم...ز راه مهربانی مینوازد
  • ولی چشم غم آلودش گواه است...که در اندوه دختر می گدازد
  • به نام آفرینش جغد کورم...که در ویرانه هم نا آشنایم
  • نه آهنگی مرا ...تا نغمه خوانم
  • نه روشن دیده ای... تا پرگشایم
  • خدایا بشکن این ایینه ها را...که من از دیدن آیینه سیرم
  • مرا روی خوشی از زندگی نیست...ولی از زنده ماندن نا گزیرم
  • خـــــــــــــــداوندا !
  • خطا گفتم ببخشای...تو بر من سینه ای بی کینه دادی
  • مرا همراه روی ناخوشایند...دلی روشن تر از ایینه دادی
  • مرا صورت پرســـــــــــتان خوار دانند
  • ولی سیرت پرســــــــتان می ستایند
  • به بزم پاک جانان چون نهم پـــــای...در دل را به رویم میگشایند
  • میان سیـــــــــــرت و صـــــــــــــورت خــــــــــــــدایــــــــــا !
  • دل زیبا به از رخسار زیـــــــــباست
  • به پاس سیــــــــــــرت زیبا...کریمـا !
  • دلـــــم بر زشـــــــــــــــتی صـــــــــــورت شکیــــــــــــباست
mina1995 بازدید : 258 یکشنبه 04 آبان 1393 نظرات (0)

*** کسی دیگر نمیکوبد در این خانه ی متروک و ویران را ***

*** کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم ***

*** و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند ***

*** و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم ***

*** درون کلبه ی خاموش خویش اما... ***

*** کسی حال من غمگین نمیپرسد ***

*** و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم ***

*** درون سینه ی پر جوش خویش اما... ***

*** کسی حال من تنــــــــــــــها نمیپرسد ***

*** و من چون تک درخت زرد پاییزم ***

*** که هردم با نسیمی میشود برگی جدا از او ***

*** و دیـــــــــــــــگر هیــــــــــــچ از من نمیـــــــــــــــــماند ***

mina1995 بازدید : 57 شنبه 03 آبان 1393 نظرات (0)
  • عادت ندارم درد دلم را به همه کس بگویم...
  • پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم...
  • تا همه فکر کنند...نه دردی دارم...
  • و نه قلبی
    والپیپر های HD رمانتیک و عاشقانه (104 عکس)

غم

mina1995 بازدید : 377 شنبه 03 آبان 1393 نظرات (0)

 

  • یکی همدرد خود در وسعت دنیا نمیبینم...
  • غریقی رو به مرگم ساحل دریا نمیبینم...
  • همه عاشق نما...اما به بعد از عشق و سرمستی...
  • کسی با چشم تر در بستر غم ها نمیبینم...
  • تو شمع محفل دلدار خود هستی و من شادم...
  • تو را چون خود غمین و ...خسته و...تنها نمیبینم...
  • مده پندم که این دنیا زمان شاد هم دارد...
  • که بی تو روزهای شاد در دنیا نمیبینم...
  • مده امید بهر
    والپیپر های HD رمانتیک و عاشقانه (104 عکس)
    ساعتی دیدار فردا را...که من میمیرم و دانم که فردا را نمیبینم
fenchooly بازدید : 274 جمعه 10 مرداد 1393 نظرات (0)

خــانـــــوم شــماره بـدم؟؟؟
خــانـوم خــوشـگِله برسونمت؟؟؟
خـوشـگـلـه چـن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟

ایـنها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!بیچــاره اصــلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شـــدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود وبه محـــل زندگیش بازگردد.

به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت شـاید می خواست گـــلــه کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...دردش گفتنی نبود....!!! رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شد و کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!!

خـدایـا کـمکـم کـن...

چـند ساعـت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...خانوم!خانوم! پاشو سر راه نـشـسـتـی!!! مردم می خوان زیارت کنن!!!دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...

امــــا...امــا انگار چیزی شده بود...

دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!انگار نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!!!احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!! فکر کرد شاید اشتباه میکند!!! اما اینطور نبود!یک لحظه به خود آمد...

دید چـــادر امامــزاده را سر جـــایــش نگذاشته...!!!

 

http://up.delsheka3te.ir/up/alone_for_ever/axhasite/9087ozmkmcrakxtbgu8.gif

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    هزینه کردن در کدام یک از موارد برای شما لذت‌بخش تر است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1026
  • کل نظرات : 264
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 219
  • آی پی امروز : 384
  • آی پی دیروز : 42
  • بازدید امروز : 1,904
  • باردید دیروز : 83
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,987
  • بازدید ماه : 2,374
  • بازدید سال : 18,514
  • بازدید کلی : 1,551,455